You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شاعرپارسی اشعار امیرخسرو دهلوی
-
نویسنده موضوع
Hilary
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
43
-
بازدیدها
2,145
-
کاربران تگ شده
هیچ
با تو پنهان عشق می بازیم ما
در هوای وصل جان افروز تو
مردمی کن برقع از رخ برفکن
تا دل و دین هر دو در بازیم ما
یک زمان از سر بنه گردن کشی
تا به گردون سر برافرازیم ما
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
شاخ نرگس را ببرد اینک صبا
سهل باشد بردن از کوری عصا
چشم می دوزم که گردد توتیا
تا عروس گل به دست آید مگر
سیم را چون آب می ریزد صبا
یار سیم اندام من آخر کجاست؟
یارب، او سیمرغ شد یا کیمیا؟
غنچه ای ماند دلم پر خون و تنگ
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
وه که اگر روی تو در نظر آید مرا
عیش زخورشید و مه روی نماید مرا
بسته تست این دلم با دگرانم مبند
کاش که با دیگران دل بگشاید مرا
جان من آن روز رفت کم رخت آمد به پیش
یاربم آن روز پیش، پیش نیاید مرا
روی نما شد ز اشک چهره من تا هنوز
از تو چه خونهای تر روی نماید مرا
خون مرا آب کرد گریه که در خدمتت
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای به بدی کرده باز چشم بدآموز را
بین به کمین گاه چرخ ناوک دلدوز را
هر چه رسد سر بنه زانکه مسیر نشد
نیکوی آموختن چرخ بدآموز را
سوخته غم مدار دل به چنین غم، از آنک
دل به کسی برنسوخت مرگ جگر سوز را
پیر شدی کوژ پشت دل بکش از دست نفس
زانکه کمان کس نداد دشمن کین توز را
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
طاقت دوری نماند عاشق دلتنگ را
واگهیی کس نداد، آن پسر شنگ را
گاه خرامیدنش یک نظری هر که دید
پیش فرامش نکرد آن قد و آن رنگ را
بنده نخواند کنون جز غزل نوخطان
کاب دو چشمم بشست دفتر فرهنگ را
اشک من گوژ پشت دید گه ناله چرخ
گفت که ای خوش نوا، ترک مکن چنگ را
هست شکسته دلم، خواست شکستن بتر
سخت گره بر مزن گیسوی شبرنگ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای رخ زیبای تو آینه سینه ها
روی ترا در خیال زین نمط آیینه ها
غمزه مزن کان خیال تا به جگرها نشست
تیغ بلارک دمید وای که بر سر سینه ها
یاد توام می کند کار جواب هلاک
خواب که بیند گدا حاصل گنجینه ها
بس که ز رویت نمود خانه مرا پر خیال
مر همه دیوارهاست پیش من آیینه ها
صبر نمودی مرا از نظری پیش از این
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آن شه به سوی میدان خوش می رود سوارا
یا رب، نگاه داری آن شهسوار ما را
غارت نمود زلفش بنیاد زهد و تقوی
تاراج کرد لعلش اسباب پادشا را
جولان کند سمندش چون سم او ببوسم
کو بر زمین زمانی ننهد زناز پا را
خواهم که در رکابش باشم و لیک نتوان
کز خود عنان زلفش بر بود این گدا را
گفتی که یاد کردم گه گه ز حال خسرو
کردی چرا فرامش زین گونه این گدا را
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
نوشین لبی که لعلش نو کرد جام جم را
هست از پیش خرابی درویش و محتشم را
من خاک پای مستی کانجا که ریخت جرعه
لغزید پای رندان صد صاحب کرم را
گر در ش*ر..اب عشقم از تیغ می زنی حد
ای م**س.ت محتسب کش، حدیست این ستم را
گفتی که غم همی خور، من خود خورم و لیکن
ای گنج شادمانی، اندازه ایست غم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گفتی ز دل برون کن غمهای بیکران را
تو پیش چشم و آنگه جای گله زبان را
تا دل ز من ببردی از ناله شب نخفتم
ای دزد، بشنو آخر فریاد پاسبان را
بگذشت از نهایت بی خوابی من، آری
دشوار صبح باشد شبهای بیکران را
اندیشه جهانی بر جان من نهادی
وانگه به لاغ گویی اندیشه نیست جان را
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
دیدم بسی زمانه مردآزمای را
سازنده نیست هیچ امیر و گدای را
جز باد و دم ترنم این تنگنای نیست
چون غلغل تهی نفس تنگنای را
چندین مکن دماغ به کافور و مشک، تر
بر عاریت شناس کف عطرسای را
در خود مبین به کبر که از بهر عکس کار
اینها بس است بهره تن خودنمای را
قرب مملوک نیست مگر دون و سفله را
اینجا مبین تو مردم والاگرای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.