متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دفتر خاطرات دفتر خاطرات ANAM CARA | اختصاصی انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع ANAM CARA
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 4
  • بازدیدها 219
  • کاربران تگ شده ANAM CARA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,237
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #1
IMG_20240128_140434_502.jpg
بسم‌تعالی~
ای همه هستی ز تو پیدا شده
خاک ضعیف از تو توانا شده


این تاپیک متعلق به ANAM CARA ANAM CARA هست و شخص دیگری اجازه فعالیت در آن را ندارد. برای داشتن تاپیک مشابه درخواستتون رو در این تاپیک اعلام کنید.
درخواست تاپیک دفتر خاطرات نویسندگان
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,237
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #2
یادمه قبلاً وقتی رمان می‌خوندم، با خودم فکر می‌کردم نویسنده‌ها چجوری این رمانا رو می‌نویسن؟ طوری که حس می‌کنی شخصیتاش زنده‌ن... عمیق می‌کشوندت تو دل داستان.
تا اینکه عضو یه انجمن رمان‌نویسی شدم. اولش فقط به عنوان یه خواننده، رمانا رو می‌خوندم و آف می‌شدم.
کم‌کم دیدم کسایی مثل من هستن، که هیچی از نوشتن نمی‌دونن؛ وارد انجمن میشن و شروع به نوشتن می‌کنن.
زد به سرم و گفتم بذار منم امتحان کنم... شاید تونستم.
قبلش یه ایده رو خیلی تو ذهنم بال و پر می‌دادم. خودم و جای شخصیتای خیالی ذهنم می‌ذاشتم و ماجرا رو پیش می‌بردم.
از همون ایده استفاده کردم برای نوشتن.
اسم رمان و گذاشتم ژنرال و وقتی بقیه اومدن و برای رمانم نظر دادن؛ اون حس نویسندگی درونم بیدار شد.
به خودم گفتم منم می‌تونم بنویسم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,237
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #3
حقیقتاً بعد از ژنرال، قصد دوباره نوشتنو نداشتم. ولی حریف این عطش و خواستن نشدم.
یکی از ایرادای اساسی‌ای که داشتم، بدون تحقیق دست به قلم شدنم بود. با اینکه جوخه‌ی سلاخی رو بعد از منتقد شدنم شروع کردم و سطحش خیلی بهتر از ژنرال بود؛ اما بازم بدون تحقیق بود.
چینش پیرنگ رو دقیق تو ذهنم نچیده بودم، همین گند زده بود به رمان. ضعف توصیفات که به کنار.
اعتماد به نفس نقد شدن اثرمو نداشتم، می‌ترسیدم رمانمو بدم نقد و این‌بار کلاً نوشتن و بذارم کنار. حتی با خودم می‌گفتم محاله برای تگ دوباره درخواست بدم. حتی اگه بد، من باید این رمانو تموم کنم.
اما دوباره گذرم خورد به تگ. وسوسه شدم و درخواست دادم. درسته با منتقد شدنم، قلمم پیشرفت کرده بود، با اصول نویسندگی آشنایی بیشتری پیدا کرده بودم؛ ولی بازم خیلی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,237
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #4
ذهن خلاقی دارم. پر از ایده‌... و شاید همین منو به راه نویسندگی کشوند.
معمولاً هیچ‌وقت ایده‌هامو جایی نمی‌نویسم و بعد چند وقت کامل فراموشم میشه. اما استثنا، ایده‌ای که برای قسمت فانتزی دل‌اَسوار داشتم رو تو Saved Massages تلگرامم نوشتم. و این ایده رو با یکی در میون گذاشتم و راجع بهش حرف زدیم. شاید استقبال اون شخص از این ایده، منو مسمم کرد که رمانی به اسم دل‌اَسوار و استارت بزنم.
البته دل‌اَسوار رو بعد از چندماه فاصله از نویسندگی دوباره شروع کردم. و می‌تونم به‌جد بگم این یکی برخلاف دوتای دیگه، ده هیچ جلوتره. برخلاف دوتا رمان دیگه‌م، روزها تایم گذاشتم و راجع به ایده‌م تحقیق کردم. و شاید همین باعث پیشرفتم شد. البته دل‌اَسوار هم ضعف داره، اما خب هیچ رمانی کامل و بی‌نقص نیست.
فکر می‌کنم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA

ANAM CARA

کاربر قابل احترام
سطح
32
 
ارسالی‌ها
2,060
پسندها
26,237
امتیازها
51,373
مدال‌ها
43
سن
19
  • نویسنده موضوع
  • #5
نمی‌دونم همچین حسی رو تجربه کردید یا نه؛ اما من هنوز وقتی بهش فکر می‌کنم بغضم می‌گیره. نمی‌دونم لیاقت این رو دارم که نویسنده‌ی دل‌اَسوار باشم یا نه، اما به خودم قول دادم هر چیزی که بشه از نوشتنش دست نکشم. برام مهم نیست چه تگی داره، چند نفر دنبالش می‌کنن؛ مهم خودشه. خط به خط این رمان رو از ته قلبم می‌نویسم و جایگاه ویژه‌ای برام داره.
نمی‌دونم چرا پله‌پله ترقی ‌می‌کنم، اصلاً محاله از پله‌ی اول بپرم به پله‌ی چهارم. اما این‌بار تگ دل‌اَسوار برام قابل حضم بود. هم تگش، هم نقدش. عجیب‌ترین قسمت اینجاست؛ خیلی نقدپذیر شدم. وقتی نقدش رو می‌خوندم فقط لبخند روی لبام شکل گرفته بود. شاید به این خاطره که بهترین چیزا رو براش می‌خوام، و اصلاً نمی‌خوام با کلی ضعف این رمانو تموم کنم. هدفم تموم کردنش...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ANAM CARA
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا