منتخب مجموعه اشعار قسم به خرمن گیسوانت | نازنین هاشمی نسب کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع _nazanin_
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 25
  • بازدیدها 1,398
  • کاربران تگ شده هیچ

کدوم شعر به دلت نشست!؟

  • از ماه تا پروانگی

    رای 1 100.0%
  • سراب

    رای 0 0.0%
  • وصال

    رای 0 0.0%
  • شهر کبود

    رای 0 0.0%
  • مرا بنگر

    رای 0 0.0%
  • پالیز

    رای 0 0.0%

  • مجموع رای دهندگان
    1

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
«سیمگون»

فغان آسمان را می‌نگری؟
آن اَبرهای پنبه‌ای و سفید رنگ
دیگر در آسمانِ نیلگون، دلربایی نمی‌کنند.
سرت را بالا بگیر و بنگر
پرنده‌ای بی‌نوا زیر این گلوله‌های باران
در هجوم رنگ‌ِ فگارِ خاکستری
در تلألو اَبرهای خون‌آلود
بال‌های دلفریبش را می‌تکاند
وجودش لابه‌لای اَبرهای غضبناک
در میان هزاران سربازِ مه‌آلود
محو می‌شود.
غّرش آسمان را می‌شنوی؟
دل آدمی که هیچ
گناهِ قلب کوچک آن پرنده‌ی بی‌گناه چیست؟
مگر می‌دانست آن اسنفج‌های سیمگون
آن لاجوردِ خوش‌خلق
دلش را بترکاند!
حالا مرا بنگر
خودت را ببین
من آن پرنده‌ی پریشان حال
تو عضوی مخوف از ارتش این آسمان
بال‌هایم را با گلوله‌هایت نسنج
من راه و رسم مبارزه را نمی‌دانم...
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
«مخمور»

در این شامگاه سرتاسر شیدایی
در انعکاس نگاهِ می‌زده‌‌ام
عشق، دلبرانه می‌رقصد.

رنگ گلگونِ خمر در وجودت
می‌تازد بر خِرد قبراقِ درونم
م**س.ت شدن ز تو
می‌کُشد مرا ز سرخوشی

نگاه مخمورِ شب هنگامت
می‌زند طرح دلدادگی بر بوم زندگانی‌ام

تا عظمت شبِ سیه رنگِ چشمانت هست
روشنایی روز را چه‌فایده!
زیرا این شب
همتایی ندارد.

لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #13
«رهسپار»


بعد از تو...

در من گذری از رُخ مهتاب نیست
بر من همدمی در بطن طوفان نیست

در من سخنی از سبزیِ باغ نیست
در من آتشی از جنس باروت نیست

در من نشانی از طراوت عشق نیست
در من صبوری، به‌سان ایوب نیست

در من عاشقی از تبارِ مجنون نیست
در من شکفتنِ شکوفه‌ای هرگز نیست

در من آتشی از جنس شکستن می‌تازد
این عشق بعد تو، دگر نامش عشق نیست.


 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #14
«التیام»

در گرداب آن نگاه مَکار
فرو ریختم و من، دیگر من نبودم

پشتِ حصارهای ازهم گسیخته
قصه این‌گونه است...
سنگ‌دلی، قلب می‌کُشد
و قلبی، از تباهی می‌میرد

آن گوشه‌ی دنجِ معروفِ اتاقم
حال قتلِ‌گاه شده‌ است

آن اشک‌های آتشین
می‌سوزاند و می‌خراشد رخساره‌ام را

آن قلبِ رها شده
چه بی‌رحمانه سوخت و دیگر نساخت!

آن افکار خون‌آلود
چه ساده رَد خنجرِ یار را
بر روحم نشاند!

تمامِ لبخندهای دنیا از آنِ تو
و تمامِ دردهای این عالم از آنِ من

تو تیزیِ خنجرِ عشق فاسدت را به‌رُخ کشیدی
و من
زخم‌هایم را می‌شمارم و کنج این اتاق
برای بقای خود می‌جنگم...
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #15
«آن‌چه می‌خواهم»

دل و دینم تویی
هرچه زِ عالم می‌خواهم تویی

رُز و یاسم تویی
هرچه زِ باغ سبز می‌خواهم تویی

ماه و خورشیدم تویی
هرچه زِ آسمانِ خدا می‌خواهم تویی

ساز و نوازم تویی
هرچه زِ موسیقی می‌خواهم تویی

می و باده‌ام تویی
هرچه زِ سرخوشی می‌خواهم تویی

بهار و پاییزم تویی
هرچه زِ این موسم می‌خواهم تویی

گوهر و گیتی من تویی
هرچه زِ خداوند می‌خواهم تویی
 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #16
«دلباخته»

ای پاییز از رُخ تو گلچین شده
زمستان، ز سوز نگاهت شرمگین شده
بهار گل‌افشانم شو

ای ستاره‌ از فروغ تو خجل شده
خورشید، ز گرمای تو سوزان شده
قمر درخشانم شو

ای شب از شامگاهِ نگاهت لبریز شده
روز، ز طراوتِ درونت نغز شده
طلوع فردایم شو

ای پروانه از سیمای تو رنگین شده
آن رُز بی‌رنگ، ز قلبِ قرمزت سرخ شده
گلستانِ قصه‌هایم شو

ای لیلی از عشق تو مسرور شده
شیرین ز احساسِ تو خشنود شده
اسطوره‌ی کتاب‌هایم شو

ای قلبم از مِهر تو سرشار شده
روحم ز معصومیتِ وجودت، پروانه شده
جانم شو

 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #17
«فریبنده»

در بیشه‌ی سرسبز نگاه یارم
زُمّردها همه کشف نشده، باقی مانده‌اند.

در نیل خُرمِ گیسوان محبوبم
موج‌ها همه آرام، در خُنکا خفته‌اند.

در هِلال بی‌انتهای مژه‌گان همدمم
باریکه‌های درخشانِ نور، همه از ماه آمده‌اند.

در گداخته‌های آتشِ لبخند معشوقم
مذاب‌ها همه طغیان‌گر، در کمین کوه آماده‌اند.

در گیره‌های دلفریب گیسوی بلندِ دلبرم
سنجاقک‌ها همه در فراز نیل، آزادانه در گردش‌اند.

عاشق ماه است و من دلباخته‌ی رُخ ماهِ دلدارم
مگر در افسانه‌ها عشق را غیر این آورده‌اند؟


 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #18
«خاکستر وجود»

رَد مُشت‌هایم بر دیوار
کلنجار سیگار کُشنده با لب‌هایم
نشان ماتم در نگاه بیمارم
دانه‌های غوطه‌ورِ اشک در نگاهم
از نبودِ او...
درد داشت.

فصل زمستانِ نشسته بر خرمن گیسوانم
پروازِ شاپرک‌های مغموم در این دنیای خاکستری‌ رنگ
غروب غم‌انگیزِ قلب نازپرورده‌ام
خشکیدن شکوفه‌های لبخند از لب‌هایم
از گذر او...
رنج داشت.

خزان رهسپارِ عمر
برای من
سودی نداشت

تو بمان و در این بهار سرسبز
بی‌درد
زندگی کن...
 
آخرین ویرایش
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #19
«فراق»

نمی‌دانم از کجا آغاز کنم
این حس را چه‌گونه ابراز کنم!

این شعر را چه‌گونه اغراق کنم
در پس کلمات، عشق را چه‌موقع پیدا کنم!

این هجران را در چه فصلی اقرار کنم
در صف سخنان، دوری را چه‌گونه افطار کنم!

این عهد را در چه روزی افشا کنم
در این شب، نور را چه‌گونه آشکار کنم!

نمی‌دانم از چه میثاق کنم
از رُخ سمن، چه‌گونه ایراد کنم!؟

 
امضا : _nazanin_

_nazanin_

کاربر سایت
رفیق جدید انجمن
تاریخ ثبت‌نام
12/1/24
ارسالی‌ها
69
پسندها
286
امتیازها
1,023
مدال‌ها
3
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #20
«پرتو»

ای همتای بی‌پروای من
با قلم لاجوردِ نگاهت
اقیانوسِ فراخ این جهان را
در کویر سوزناک جانم
به تصویر بکش

ای گل بی‌خار من
با طرح شقایق لب‌هایت
در این بحرِ نیلگون
ماهی را به سرخی بکش

ای رویای بی‌تکرار من
با شاخه‌های پربار گیسویت
در این برهوت
جنگلی را به سبزی بکش

ای ماه بی‌انکار من
با پرتوی درخشنده‌ی وجودت
این کیهان را
با مداد سپید، روشن بکش...
 
امضا : _nazanin_

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا