- ارسالیها
- 99
- پسندها
- 386
- امتیازها
- 1,813
- مدالها
- 4
- سن
- 24
- نویسنده موضوع
- #11
«سیمگون»
فغان آسمان را مینگری؟
آن اَبرهای پنبهای و سفید رنگ
دیگر در آسمانِ نیلگون، دلربایی نمیکنند.
سرت را بالا بگیر و بنگر
پرندهای بینوا زیر این گلولههای باران
در هجوم رنگِ فگارِ خاکستری
در تلألو اَبرهای خونآلود
بالهای دلفریبش را میتکاند
وجودش لابهلای اَبرهای غضبناک
در میان هزاران سربازِ مهآلود
محو میشود.
غّرش آسمان را میشنوی؟
دل آدمی که هیچ
گناهِ قلب کوچک آن پرندهی بیگناه چیست؟
مگر میدانست آن اسنفجهای سیمگون
آن لاجوردِ خوشخلق
دلش را بترکاند!
حالا مرا بنگر
خودت را ببین
من آن پرندهی پریشان حال
تو عضوی مخوف از ارتش این آسمان
بالهایم را با گلولههایت نسنج
من راه و رسم مبارزه را نمیدانم...
فغان آسمان را مینگری؟
آن اَبرهای پنبهای و سفید رنگ
دیگر در آسمانِ نیلگون، دلربایی نمیکنند.
سرت را بالا بگیر و بنگر
پرندهای بینوا زیر این گلولههای باران
در هجوم رنگِ فگارِ خاکستری
در تلألو اَبرهای خونآلود
بالهای دلفریبش را میتکاند
وجودش لابهلای اَبرهای غضبناک
در میان هزاران سربازِ مهآلود
محو میشود.
غّرش آسمان را میشنوی؟
دل آدمی که هیچ
گناهِ قلب کوچک آن پرندهی بیگناه چیست؟
مگر میدانست آن اسنفجهای سیمگون
آن لاجوردِ خوشخلق
دلش را بترکاند!
حالا مرا بنگر
خودت را ببین
من آن پرندهی پریشان حال
تو عضوی مخوف از ارتش این آسمان
بالهایم را با گلولههایت نسنج
من راه و رسم مبارزه را نمیدانم...