- ارسالیها
- 22
- پسندها
- 51
- امتیازها
- 90
- نویسنده موضوع
- #11
تغییری کوچک؛ گوش های یویی سرخ شد. با مکثی شکبرانگیز پاسخ داد:
- بحث پدرم با پادشاه محرمانه بود، منم تصمیم گرفتم توی این وقفه از محوطه سرسبز قصر لذت ببرم.
ندلین با لبخندی دنداننشان، سرش را تکان داد و خودستایانه گفت:
- محوطه سرسبز و یه شاهزاده شگفتانگیز! بمون و ببین چهطوری ولیکور رو وادار میکنم ستایشم کنه!
سپس همراه با اشاره به گلدان شکسته ادامه داد:
- البته اگه خطر مرگ رو به جون میخری.
یویی انگشت خونآلودش از شکستن گلدان را، در حرکتی غیرارادی پشتش پنهان نمود و مودبانه گفت:
- علاقهی فراوانی دارم، اما فکر نمیکنم زمان زیادی برام باقی مونده باشه. به هر حال از اینکه من رو لایق این سعادت می دونین سپاسگزارم، و روزتون بخیر.
سپس تعظیم کرد و به درون قصر بازگشت و وقتی به خوبی از دیدرأس خارج...
- بحث پدرم با پادشاه محرمانه بود، منم تصمیم گرفتم توی این وقفه از محوطه سرسبز قصر لذت ببرم.
ندلین با لبخندی دنداننشان، سرش را تکان داد و خودستایانه گفت:
- محوطه سرسبز و یه شاهزاده شگفتانگیز! بمون و ببین چهطوری ولیکور رو وادار میکنم ستایشم کنه!
سپس همراه با اشاره به گلدان شکسته ادامه داد:
- البته اگه خطر مرگ رو به جون میخری.
یویی انگشت خونآلودش از شکستن گلدان را، در حرکتی غیرارادی پشتش پنهان نمود و مودبانه گفت:
- علاقهی فراوانی دارم، اما فکر نمیکنم زمان زیادی برام باقی مونده باشه. به هر حال از اینکه من رو لایق این سعادت می دونین سپاسگزارم، و روزتون بخیر.
سپس تعظیم کرد و به درون قصر بازگشت و وقتی به خوبی از دیدرأس خارج...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش توسط مدیر