- ارسالیها
- 22
- پسندها
- 51
- امتیازها
- 90
- نویسنده موضوع
- #21
ایلونا گزنده پاسخ داد:
- همه شبیه همن، خرافاتی و ابله.
ندلین بلند خندید. این پاسخگویی ایلونا نشانهی خوبی بود، باید ذره ذره در او نفوذ میکرد. زبان چرم و نرمش را به کار انداخت و گفت:
- اوه بانو ایلونا، عذر من رو بپذیر اما در این مسئله باهات به شدت مخالفم. به هیچ عنوان نمیتونم کتمان کنم که به دست آوردن دوست زیبای کنارم، حاصل گریهزاریهام به درگاه ایزدان نبوده.
"زیبا". ایلونا از همان کلمه به بعد را نشنیده بود. به خود یادآوری کرد زمانی که به خانه رفت، حتما چهرهاش را در آینه وارسی کند. اما برخلاف حسش، اخم غلیظی بر پیشانی نشاند و با همان صدای آشنای زمختش گفت:
- اول اینکه حدّتو بدون و واسه خودت قصه نباف و دوم... از من به تو نصیحت، عمرت رو برای این خرافات نذار. ایزدها زایدهی ذهن چهارتا...
- همه شبیه همن، خرافاتی و ابله.
ندلین بلند خندید. این پاسخگویی ایلونا نشانهی خوبی بود، باید ذره ذره در او نفوذ میکرد. زبان چرم و نرمش را به کار انداخت و گفت:
- اوه بانو ایلونا، عذر من رو بپذیر اما در این مسئله باهات به شدت مخالفم. به هیچ عنوان نمیتونم کتمان کنم که به دست آوردن دوست زیبای کنارم، حاصل گریهزاریهام به درگاه ایزدان نبوده.
"زیبا". ایلونا از همان کلمه به بعد را نشنیده بود. به خود یادآوری کرد زمانی که به خانه رفت، حتما چهرهاش را در آینه وارسی کند. اما برخلاف حسش، اخم غلیظی بر پیشانی نشاند و با همان صدای آشنای زمختش گفت:
- اول اینکه حدّتو بدون و واسه خودت قصه نباف و دوم... از من به تو نصیحت، عمرت رو برای این خرافات نذار. ایزدها زایدهی ذهن چهارتا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش