متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعر‌پارسی اشعار الهام حیدری | اشعار پارسی

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 77
  • کاربران تگ شده هیچ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,383
پسندها
40,256
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
من
اینجا
در این سطر ، در این کلمه
می میرم
آوازش را بعدا کسی بخواند
و آوازش برگردد به من برسد
جایی در لامکان و لازمان
و آن آواز با مرگ من گره بخورد یکی بشود
مثل صدای سلین دیون
با مرگ آرام تایتانیک که هیچ کس فرورفتنش را ندیده است
بعد من در جهان جاری می شوم
و ماجرای منحصر به منم را
در گوش پنجره ها جیغ می زنم
پرده دری می کنم ، در به دری می کنم
آویزهای سقف را را تکان می دهم
آویزها ی دیوار ، آویزان های جهان
که مثل عروسک های باران در ایوان های شمال بغض کرده اند
و کاری از دست زنان شلیته پوش بر نمی آید
و ابرها را پنبه می زنم
تا هر چه رشته ای و هر چه می رشته خواهند زده شود
زده شود زده شود بریزد روی حرف روی برف .
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,383
پسندها
40,256
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
بدهکارم به بی نقطه گی ام
به کودکی که فرستادمش به قصه بدون چتر
بی حتی یک تکه ابر که ببارد برای خودش
بزرگیم بوی زمستان گرفت
بوی درخت های خیس
و از چشمهاش صدای دارکوب های غریبه آمد
زده بودم به تلخ ، به سینه سوز
بعد از تن راوی که سرد شد
و شخص ها بی پرداخته گم شدند
حالا حالی ام می کند
که نبوده ای در حالی که نیستم
و فکری شده ام
در کدام صفحه باران آمد ؟
 
امضا : Kalŏn

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا