- ارسالیها
- 9,757
- پسندها
- 41,111
- امتیازها
- 96,873
- مدالها
- 42
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #1
با پاهای برهنه از دریا می آمدم
تا انتهای غروب
وقتی که کـفش هایم پر از دانه های شن بود
وقتی که صدف ها را به ارمغان تو عاشقانه چیدم
دریا پر از مهتاب بود .
وقتی چشم منتظرم،ستاره ها را بدرقه می کرد
سپیده ی اندوه سر زد
و تنها مرغان سپیدی
وقتی که تو را میان خلوت ساحل
و دریای مسافر گم کردم.