متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

وان شات وان‌شات دژا وو | خزان کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع M.JOUDI❁
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 1
  • بازدیدها 169
  • کاربران تگ شده هیچ

M.JOUDI❁

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
44
 
ارسالی‌ها
959
پسندها
67,103
امتیازها
58,773
مدال‌ها
36
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
عنوان: دژا وو
نویسنده: خزان
ژانر: #ترسناک #معمایی
خلاصه:
شخصی به مدت چند روز خواب می‌بیند یک نفر او را به جایی فرا می‌خواند و هربار به محیط ناشناخته‌ای احضار می‌شود؛ اما با وقوع رویدادی پی به واقعیت می‌برد.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.JOUDI❁

M.JOUDI❁

پرسنل مدیریت
مدیر تالار آوا
سطح
44
 
ارسالی‌ها
959
پسندها
67,103
امتیازها
58,773
مدال‌ها
36
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
اول از همه باید بگم که این وان‌شات برای مسابقه‌ست. و خب خیلی یهویی موضوع رو انتخاب کردم امیدوارم که خوب دربیاد و به دل شما هم بشینه.:82:

کاغذ پوستی‌ای که به لطف قطرات باران، به سوی نامرئی شدن پیش می‌رفت را بیشتر به صورتش نزدیک کرد. جزئیات ریزی که با مداد، کج و معوج روی آن پیاده کرده بود را حتی با عینک ته استکانی‌اش هم نمی‌دید. البته این که مجبور بود الگوبرداری از روی نقشه‌های قدیمی پدرش را در کمتر از پنج دقیقه به اتمام برساند هم در این امر بی‌تاثیر نبود. نگاه عاجزش را بالا کشید و به ورودی نیم‌دایره شکل معدن خیره شد. تیر نگاه خاکی‌اش روی تکه‌ سنگ‌های بزرگی که نیمی از ورودی را مسدود کرده بودند،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : M.JOUDI❁
عقب
بالا