• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

دلنوشته مجموعه دلنوشته‌های رجم | هدیه قلی‌زاده امیری کاربر انجمن یک رمان

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام دلنوشته: رجم
نویسنده: هدیه قلی‌زاده امیری

مقدمه:
از رفتنت چندان نمی‌گذرد.
تو نیستی و من در خود سرگردانم، نبودنت شایعه‌ای بیش نیست.
غیر قابل نفوذ برای واژگان، مصون برای سکوت، شب‌ها را ترک می‌کنم، بدان شناخت مسیری بی‌آن‌که بدانم زندگی را باید از کجا آغاز کنم!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : هدیه امیری

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #2
•| بسم رب القلم |•
آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند...
a42826_24585360F9-867A-4DA0-88B2-83D77F96EB7C.jpeg

نویسنده‌ی عزیز، بی‌نهایت خرسندیم که دلنوشته‌های زیبایتان را در انجمن «یک رمان» به اشتراک می‌گذارید.
خواهشمندیم پیش از پست‌گذاری و شروع دلنوشته‌، قوانین بخش «دلنوشته‌های کاربران» را به خوبی مطالعه بفرمایید.
***

قوانین بخش دلنوشته‌ی کاربران"
پس از گذشت حداقل ۲۰ پست از دل‌نوشته، می‌توانید در تاپیک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : هدیه امیری

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
قبل از شروع بخوانید:

رجم به معانی:
1- سنگسار کردن.
2-دشنام دادن.
3- طرد کردن، راندن.

دلنوشته رجم
به قلم هدیه قلی‌زاده امیری
 
امضا : هدیه امیری
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] S.LOTFI

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
باد با شدت زیادی می‌وزد و موهای خرمایی رنگ بلندم را در آسمان آبی پیچ و تاب می‌دهد. به سبزی درخت‌های باغچه چشم می‌دوزم تا رنگ تند آن‌ها نظرم را به خود جلب کند. برق الماس و سیاهی ذغال برایم فرقی ندارد. خالی از هر گونه حسی شدم و خسته‌تر از آنم که دلیل را بازگو کنم.
 
امضا : هدیه امیری

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
آزادانه خود را در سیلابی از غم فرو انداخته‌ام و توان گریز از آن را ندارم. ای کاش که در این غم آن‌چنان باشم و مستانه بخندم که آرام بگیرم.
هیچ ذره‌ای از من وجود تو را فراموش نمی‌سازد. ای کاش کمی باد بوزد و این غم را درونم حل کند، بلکه غم را مرهم خود ببینم.
 
امضا : هدیه امیری

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
آن‌چنان سوزان شده‌ام
که نگاهم هر احساسی را به آتش می کشد!
می‌کشد و می‌کشد!
آن‌چنان محزونم، آن‌چنان غمگینم
که صدایم بغض سنگ را می‌شکند.
 
امضا : هدیه امیری

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
هر بار به خود می‌گویم مهم نیست
که می‌گذرد؛ اما بغض در گلویم و لرزش لب‌هایم خدشه‌دار می‌کند تمامی باور‌هایم را!
خطی می‌کشد بر سر تمامی قول‌هایم.
بشقاب‌ها را نمی‌شکنم!
شیشه‌ها را نمی‌شکنم!
غرورم را نمی‌شکنم!
توانم تنها کنترل همین بغض کهنه قدیمی‌ام است.
ای کاش می‌تواستم آتش بزنم و مستانه بخندم.
ای کاش می‎‌توانستم با دیدن خاکسترهای سوخته شده، آرام بگیرم و نبخشم!
 
امضا : هدیه امیری

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
تو رفتی
دلم می‌گیرد که حتی نپرسیدی چرا؟!
و این‌ها می‌مانند تا ابد!
یک آه! یک بغض لعنتی، یک سوال بی‌جواب و حسرتی به پهنای آسمانی که در دلم رنگ زد و سیاهی آن قلبم را به درد آورد.
 
امضا : هدیه امیری

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
دلت که آرام نباشد،
خنده‌ها و مسخره بازی‌هایت که هیچ،
بی‌خیالی‌هایت هم دردی دوا نمی کنند.
کافیست بهانه‌اش جور شود،
بغض امان نمی‌دهد.
تو را بی‌تعارف می‌شکند،
تکه تکه می‌کند.
و لعنت به تمام بغض‌های کهنه دلم!
 
امضا : هدیه امیری

هدیه امیری

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/3/21
ارسالی‌ها
1,080
پسندها
3,486
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
سطح
13
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
مروز تو لعنتی نبودی؛ اما خیلی چیزها بود!
من بودم!
باران بود!
چتر بود!
نیش کنایه‌هایشان بود!
قضاوتش‌هایشان بود.
بغض بود!
همراه همیشگی‌ام هم بود.
اشک چشمانم را می‌گویم.
همان مروارید و الماس چشمانم که با ریختن یکی از آن‌ها دنیایت تیر و تار میشد.
همه چیز بود؛ ولی امان از تویی که نبودی!
امان از بند اسارتی که نبود.
 
امضا : هدیه امیری

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا