مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

[اِنزوا؛]

«طبعاً من هیچ دوست و رفیقی ندارم. دیواری دورم کشیده‌ام و نمی‌گذارم کسی وارد آن شود و خودم هم سعی نمی‌کنم از آن بیرون بروم. کی همچون آدمی را دوست دارد؟ همه از دور مرا می‌پایند. شاید از من بدشان بیاید یا حتی از من بترسند اما خوشحالم که کسی مزاحمم نمی‌شود. چون هزارتا کار دیگر برای خودم تراشیده‌ام از جمله اینکه قسمتی از وقت فراغتم را صرف بلعیدن کتاب‌های کتابخانه مدرسه می‌کنم.»
کافکا در کرانه/هاروکی موراکامی

 

[اِنزوا؛]

«دردهایی که من دﺍشتم، بار موروثی که زیرش خمیده شده بودم اونا نمی‌تونن بفهمن. خستگی پدرﺍنم در من باقی مونده بود و نستالژی ﺍین گذشته ‌رو در خود حس می‌کردم.»
تاریکخانه/صادق هدایت

 

[اِنزوا؛]

«چند عشق، تختخواب تو را به ناله انداخته.
چند سال، چشم تو را به چین و چروک.
که پستان‌های تو را پوک و تهی ساخته.
با چشم محزون نگاهت می‌کردم
با تصورات مغشوش
اما سن و سال تو
سئوالات را پشت سر می‌گذاشت و
پاسخ هیچ‌یک نداشت.»
جویس منصور/محمدرضا فرزاد

 

[اِنزوا؛]

«دنيا دمدمی است. دو روز ديگر ماها خاک می‌شويم. چرا سر حرفهای پوچ وقتمان را تلف بكنيم؟ چيزی‌كه می‌ماند همان خوشی است. وقت را بايد غنيمت شمرد. باقيش پوچ است و بعد افسوس دارد.»
صورتک‌ها/صادق هدایت.

 

[وانیا؛]

کاری از دست من ساخته نیست
سرمای قطب همیشگی‌ست.

-صفحه ۸-

 

[وانیا؛]

آن‌قدر محو و بی‌رمق شده‌ام
که حتی در میان آگهی‌های ترحیم
عکس خودم را به‌جا نمی‌آورم.

-صفحه ۹-

 

[وانیا؛]

قلبم را می‌فشاری
گلویم را می‌فشاری
دستم را نمی‌فشاری.

-صفحه ۱۱-

 

[وانیا؛]

بارها بارها بارها
از ریل پرندگان خارج می‌شوی
به‌سمت من کشیده می‌شوی و
آب و دانه می‌خوری از قلبم
پرواز می‌کنی از قلبم
و دوباره به قلبم بازمی‌گردی.

-صفحه ۱۱-

 

[وانیا؛]

تو را نداشتن
شجاعت می‌خواهد
ندارم.

-صفحه ۱۱-

 

[وانیا؛]

در پنهانی‌ترین گوشه‌ی قلبت جان می‌سپارم
نفسی تازه می‌کنم
و دوباره دوباره دوباره
جان می‌سپارم.

-صفحه ۱۱-