متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

مطالب جالب مطالب جالب | قطعه‌های کتاب

  • نویسنده موضوع Vana~
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 717
  • بازدیدها 5,107
  • کاربران تگ شده هیچ

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #451
«مردم بیشتر از هر چیز از این وحشت دارند که قدمِ تازه‌ای بردارند یا حرفِ تازه‌ای بزنند»
جنایت و مکافات/فئودور داستایفسکی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #452
«گاهی آدم در اولین برخورد با یک غریبه، بی‌این که حرف و سخنی رد و بدل شده باشد، ناگهان احساس می‌کند که قیافه طرف به دلش نشسته است.»
جنایت و مکافات/فئودور داستایفسکی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #453
«برای اولین‌بار در زندگی متوجه زیبایی گل‌ها شده است. به‌خاطر می‌آورد که در دورهٔ نوجوانی احساسی قریب به تنفر نسبت به گل‌ها داشته است. به نظرش این‌طور می‌رسیده که امید بستن و لذت‌بردن از چیزی این‌قدر کوچک و این‌قدر موقتی پوچ است وقتی یقیناً می‌توان بلندپروازانه‌تر به چیزهایی بزرگ‌تر و پایاتر امید بست. او خود طرفدار عظمت و جدیت بود. گرفتار یک گل شدن نمادی بود از برکنار ماندنی خطرناک. حالا کم‌کم متوجه نکتهٔ موضوع می‌شود. عشق به گل‌ها نتیجهٔ فروتنی و همسازی با ناامیدی است. الزاماً باید اتفاقات وحشتناکی بیفتد تا بتوانیم قدر ساقهٔ گل رز یا گلبرگ‌های سنبل را بدانیم. اما وقتی که فهمیدیم رؤیاهای بزرگ‌تر همواره به طریقی درمعرض خطرند، آنگاه شکرگزارانه به این جزیره‌های مینیاتوری شادی و کمال...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #454
«باید هرچه زودتر کلک را کند و رفت. این دفعه شوخی نیست. هرچه فکر می‌کنم هیچ چیز مرا به زندگی وابستگی نمی‌دهد. هیچ‌چیز و هیچکس.»
زنده بگور/صادق هدايت
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #455
«آن شب دلم می‌خواست شادی‌ام را با او نصف کنم. مثل یک سیب از وسط نصف کنم تا هر کدامش را که خواست بردارد. و او شاید این چیز‌ها را می‌دانست و به من بروز نمی‌داد. حتی به روی خودش هم نمی‌آورد. فقط گاه نگاهش روی گوش یا موهام می‌ماند و تا سر برمی‌گرداندم مثل گنجشک پریده بود.»
سمفونی مردگان/عباس معروفی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #456
«به سرعت بیرون آمد. فرولاین بوستنر را گرفت. نخست لب و بعد تمام صورت او را بوسید‌. مثل حیوان تشنه‌ای که سرانجام آب چشمه‌ی پیدا کرده را با ولع بلیسد. سرانجام گردن او را بوسید و لب های خود را زمانی دراز بر گلوگاه او گذاشت.»
محاکمه/کافکا
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #457
«ﻧﺰﺩﻳﮏ ﻏﺮﻭﺏ ﺑﻮﺩ. ﻧﻢ ﻧﻢ ﺑﺎﺭﺍﻥ میامد. ﻣﻦ ﺑﯽﺍﺭﺍﺩﻩ رد ﭼﺮﺥ ﮐﺎﻟﺴﮑﻪ ﻧﻌﺶﮐﺶ ﺭﺍ ﮔﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﺭﺍﻩ ﺍﻓﺘﺎﺩﻡ همین که ﻫﻮﺍ ﺗﺎﺭﻳﮏ ﺷﺪ ﺟﺎﯼ ﭼﺮخ ﮐﺎﻟﺴﮑﻪ ﻧﻌﺶﮐﺶ ﺭﺍ ﮔﻢ ﮐﺮﺩﻡ. ﺑﯽﻣﻘﺼﺪ، ﺑﯽﻓﮑﺮ ﻭ ﺑﯽﺍﺭﺍﺩﻩ ﺩﺭ ﺗﺎﺭﻳﮑﯽ ﻏﻠﻴﻆ ﻣﺘﺮﺍﮐﻢ ﺁﻫﺴﺘﻪ ﺭﺍﻩ می‌رفتم ﻭ ﻧﻤﯽﺩﺍﻧﺴﺘﻢ ﮐﻪ به کجا ﺧﻮﺍﻫﻢ ﺭﺳﻴﺪ ﭼﻮﻥ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺍﻭ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ آنکه ﺁﻥ ﭼﺸﻤﻬﺎﯼ ﺩﺭﺷﺖ ﺭﺍ ﻣﻴﺎﻥ ﺧﻮﻥ ﺩﻟﻤﻪ ﺷﺪﻩ ﺩﻳﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ، ﺩﺭ ﺷﺐ ﺗﺎﺭﻳﮑﯽ، ﺩﺭ شب ﻋﻤﻴﻘﯽ ﮐﻪ ﺳﺮﺗﺎﺳﺮ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻣﺮﺍ ﻓﺮا ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺑﻮﺩ ﺭﺍﻩ می‌رفتم ﭼﻮﻥ ﺩﻭ ﭼﺸﻤﯽ ﮐﻪ به منزله ﭼﺮﺍﻍ ﺁﻥ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻭ ﺩﺭ این صورت ﺑﺮﺍﻳﻢ ﻳﮑﺴﺎﻥ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ به مکان ﻭ ﻣﺎﻭﺍئی ﺑﺮﺳﻢ ﻳﺎ ﻫﺮﮔﺰ ﻧﺮﺳﻢ. ﺳﮑﻮﺕ ﮐﺎﻣﻞ ﻓﺮﻣﺎﻧﺮﻭﺍئی ﺩﺍﺷﺖ، ﺑﻨﻈﺮﻡ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﻣﺮﺍ ﺗﺮﮎ ﮐﺮﺩﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ، به موجودات ﺑﯽﺟﺎﻥ ﭘﻨﺎﻩ ﺑﺮﺩﻡ.»
بوف کور/صادق هدایت
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #458
«مردم را که می‌شناسی. مردم از ترسوها خوششان نمی‌آید‌. اگرچه خودشان چندان هم شجاع نیستند‌. آنها از ضعیف و ناتوان بیزارند‌. اگرچه خودشان هم کمتر قوی و توانا هستند‌. این مردمی که من دیده‌ام خود به خود حامی قدرت هستند. پشت کسی هستند که توانا باشد‌. اما اگر آن قدرت ضعیف شود‌، مردم خود به خود از او دور می‌شوند. اگر قدرتی که می‌پسندند از پا در بیاید ، آنوقت همین مردم لگدش می‌کنند و از رویش می‌گذرند‌، همین مردم. ما را وقتی می‌تواند حکومت بشکند که اول در دل و خیال مردم بشکند‌. برای همین است که دارند تلاش می‌کنند بنام ما جنایت کنند‌، به نام ما دزدی کنند.»
کلیدر/محمود دولت آبادی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #459
«گفتم: عشق، نمی‌دانم چيست. بی‌تجربه‌ام. تازه كارم. نمی‌دانم اينطور خواستن، اسمش عشق است يا چيز ديگر. فقط سخت می‌خواهمش.
- سخت خواستن، می‌تواند عشق باشد.
- گفته‌اند: به شرط آنكه سخت بماند، و نرم.
- اما اگر او تو را نخواهد ؟
- گريه كنان می‌روم پی كارم. دوست داشتن يک طرفه می‌شود اما به ضربِ تهديد نمی‌شود، و این چیزی‌ست که سلاطین می‌خواهند مردم، آنها را بپرستند، آنها از مردم بیزار باشند. من نه سلطان ادبم نه سلطان عسل. اگر نخواهد و بدانم كه هرگز نخواهد خواست، گريه‌كنان كوله‌بارم را برمی‌دارم و می‌روم. فقط همين.
- اگر گريه‌كنان بروی، تا كی گريه می‌كنی؟
- نمی‌دانم آقا! پيشاپيش چطور بگويم؟ برای گريستن، برنامه‌ریزی نكرده‌ام.»
یک عاشقانه آرام/نادر ابراهیمی
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

اِنزوا؛

مدیر بازنشسته
سطح
14
 
ارسالی‌ها
2,142
پسندها
5,477
امتیازها
28,973
مدال‌ها
16
  • #460
«تو را دوست داشتم چون شبيه او بودی. تو را می‌بوسيدم و در آغوش می‌كشيدم به خيال او. پيش خودم تصور می‌كردم كه اوست و حالا هم با تو به هم زدم چون تو كه نماينده موهوم من بودی يادگار آن موهوم را چركين كردی.»
صورتک‌ها/صادق هدایت
 
امضا : اِنزوا؛
  • Heart
واکنش‌ها[ی پسندها] Vana~

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 3)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا