• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان ساچلی یارم | ساناز محمدی کاربر انجمن یک رمان

♕萨纳兹♕

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/8/21
ارسالی‌ها
296
پسندها
1,536
امتیازها
10,013
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
ساچلی یارم
نام نویسنده:
ساناز محمدی
ژانر رمان:
#عاشقانه #مافیایی #پلیسی
کد رمان: 5670
ناظر رمان: MAEIN MAEIN

خلاصه: همان روز بود که بره‌ای بین آن همه گرگ متولد شد، گرگایی که فقط برای دریدن متولد شده بودند، بره‌ای که میان گله گرگ‌ها عزیز کرده‌ی نازپرورده‌شان بود، عاشق کسی که نباید می‌شد، شد! حال باید دید تقدیر چه برای‌شان رقم زده است.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ♕萨纳兹♕

Ash;

مدیر تالار کتاب
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
26/9/20
ارسالی‌ها
2,438
پسندها
34,131
امتیازها
64,873
مدال‌ها
32
سن
17
سطح
33
 
  • مدیر
  • #2
تایید رمان.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Ash;

♕萨纳兹♕

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/8/21
ارسالی‌ها
296
پسندها
1,536
امتیازها
10,013
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
به نام خدا
مقدمه: مچ دستش که میرفت تا دکمه‌های پیراهن مردانه‌اش را باز کند، در دست گرفت. تبش قلبش، نبض دستش او را هم به آتش کشید . خاصیت گرما، سرد کردن نبود؛ اما گرمایش لرز بر تن دخترک نشاند. با چشم‌های سرخ و صدای گرفته، برخلاف تمام آن مدت التماسش کرد. نگاه دختر غل و زنجیر چشم‌های تب دارش شده بود.
- برو، خواهش می‌کنم.
چانه‌هایش لرزید.
- برم، همین وقتی دل دادم به دلت!
پلک بست و آب دهانش را بلعید که گلوی چرک کرده‌اش آتش گرفت. چقدر کلماتی که به زبان آورده بود برایش به شیرینی قند، شیرین و دل‌چسب بود. زندگی‌اش از همان اول در دو کلمه خلاصه می‌شد. مجبور، اجبار! حتی زمانی که مجبور هست دلبرکش را با اجبار راهی سفر دور کند. چقدر جنگیده بود، چقدر در سرش جنگ جهانی راه انداخته بود،...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : ♕萨纳兹♕
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MAEIN

♕萨纳兹♕

کاربر سایت
کاربر انجمن
تاریخ ثبت‌نام
1/8/21
ارسالی‌ها
296
پسندها
1,536
امتیازها
10,013
مدال‌ها
9
سطح
9
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
کلیبر
تبر را با قدرت بالا می‌بُرد و به‌ هیزم‌های خشکیده می‌کوبید که همین حالا یک پشت زاغه روی هم تلنبار شده بود تا به وقت یخبندان سرمای بی‌رحم استخوان سوز شب‌های کوهستان، میان دیوارهای سنگی کلبه، زنده ماندن آن موجود زبان بسته را تضمین کند. نگاهی به آن یک پُشت هیزم انداخت و نفس‌زنان دست از کار کشید. تبر را کنار تخته سنگ انداخت. صورتش از سرما سِر شده بود.
دستی به سربند کشید کاله هودی را پایین‌تر داد. زیپ اورکت آمریکایی را تا زیر گلو محکم کرد. کارد شکاری را همراه چند تکه هیزم از روی زمین برداشت و سمت کلبه رفت. کمی بعد، هیزم‌ها را با چهره‌ی درهم داخل شومینه پرت می‌کرد و خیره به شعله های رقصان و سرخ آتش با لحن تبربزی گفت:
- نچه نفریدیلر بلع سنی زخمی الیبلر شیر اوغلان، پلنگیدی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : ♕萨纳兹♕
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] MAEIN

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 13)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا