- ارسالیها
- 13
- پسندها
- 156
- امتیازها
- 483
- مدالها
- 1
- سن
- 33
- نویسنده موضوع
- #11
از داخل آینه ی وسط ماشین او را نگاه کردم. همانطور وسط پارکینگ ایستاده بود و رفتن مرا تماشا می کرد. با ورود به خیابان شلوغ پر ترافیک کمی به خود آمدم و سعی کردم به خود مسلط شوم.
ای کاش نشان نمیدادم ناراحت شدم و این چنین از کار خود پشیمان نمیشدم. او اصلا تو موقعیتی نبود که فکر ناراحتی من باشد. اصلا چرا باید ناراحت میشدم از آدمی که به چشم دیدم چه طور در آن آرامگاه شکست و با زور خود را وصله پینه کرد تا بتواند سرپا به ایستد.
از دست خود عصبانی بودم و بیشتر از آن ناراحت این که رادمان متوجه عصبانیت من نسبت به خود شده بود.
ای کاش دیگر با او دیدار نداشته باشم؛ چرا که مرا جوری بهم میزد که کنش و واکنش هایم دست خودم نبود.
به محض ورود به خانه عزیز صدایش زدم که زن عموی بزرگم از حال بیرون آمد. سلام...
ای کاش نشان نمیدادم ناراحت شدم و این چنین از کار خود پشیمان نمیشدم. او اصلا تو موقعیتی نبود که فکر ناراحتی من باشد. اصلا چرا باید ناراحت میشدم از آدمی که به چشم دیدم چه طور در آن آرامگاه شکست و با زور خود را وصله پینه کرد تا بتواند سرپا به ایستد.
از دست خود عصبانی بودم و بیشتر از آن ناراحت این که رادمان متوجه عصبانیت من نسبت به خود شده بود.
ای کاش دیگر با او دیدار نداشته باشم؛ چرا که مرا جوری بهم میزد که کنش و واکنش هایم دست خودم نبود.
به محض ورود به خانه عزیز صدایش زدم که زن عموی بزرگم از حال بیرون آمد. سلام...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.