متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

شاعرغیرپارسی اشعار تد هیوز

  • نویسنده موضوع Kalŏn
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 32
  • کاربران تگ شده هیچ

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,383
پسندها
40,271
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #1
این خانه
تمام شب دور بوده است در دریا
چوب ها از تاریکی سقوط می کنند،
تپه های غران
پای پنجره بادها رم می دهند کشتزارها را
و باز و گشاده سیاهی و نمی کور کننده را
به اهتزاز در می آورد
تا روز به پا خاست؛
آنگاه زیر آسمان نارنج رنگ
تپه ها منزل هایی نو داشتند
و باد از نیام
بر کشید دشنه ی نور را، تیره – رخشان و زمرد فام
.انقباضی چون مردمک یکی دیده ی هار
نیمروز سوی خانه را بالا پیمودم
تا در انبار زغال،
یک بار بی پروا نگریستم به بالا
از میان آسیب بادی
که می آزرد چشم خانه ام
چادر تپه ها کوبید
و کشید ریسمان مهارش را
کشتزار ها لرزان،
خط افق سیمایی گرفته
هر دم آماده تا بکوبد
و نا پیدا شود به بال کوبه ای
باد زاغی را به دوردست ها افکند
ویاعوی پشت سیاه
.به سان میلی آهنین خمید
خانه
چون ظریف...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,383
پسندها
40,271
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #2
سیاهی سر برافراشته ی سمور دریایی ست
سیاهی سنگ و صخره است که در کف هر فرو می رود
سیاهی صفراست و خونی که تخت را پوشانده
سیاهی کره ی زمین است، یک پا زیر زمین فرو رفته
تخم مرغی سیاه
و ماه و خورشید هوا را متغیر می سازند
که کلاغی را از تخم بیرون بیاورند، رنگین کمانی سیاه
که در تهی خم شده
و بر تهی خم شده
اما در اهتزار است.
 
امضا : Kalŏn

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,383
پسندها
40,271
امتیازها
96,873
مدال‌ها
41
  • نویسنده موضوع
  • مدیر
  • #3
سیاهی بی چشم بود
سیاهی در زبان جاری ست
سیاهی خود قلب بود
جگر آدمی سیاه بود و شش ها سیاه اند
که در نور چیزی را به درون نمی کشد
سیاهی اندرونی کوره است
سیاهی همان ماهیچه است
قحطی زده که بیرون بکشد از روشنایی
سیاهی عصب هاست
سیاهی مغز است
با نگاهی که به مقبره ها خیره است
سیاهی همان روح است
لکنتنی که تمامی ندارد
گریه ای ست که نمی تواند خود را ادا کند و یا به بیان در بیاید
متورم است
و این خورشید درون ادا نمی شود.
 
امضا : Kalŏn

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا