• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان خوگیر | باجوک کاربر انجمن یک رمان

bajukc

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
24/7/24
ارسالی‌ها
4
پسندها
12
امتیازها
30
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
خوگیر
نام نویسنده:
باجوک
ژانر رمان:
#عاشقانه
کد رمان: 5698
ناظر: RAPUNZEL RAPUNZEL


ساره روحی، دانشجوی مرموزی، که رازی در دل داره و اون راز می‌تونه یه ترومای وحشتناک باشه که از بچگی دامن ساره و گرفته، ساره هرچی تراپی رفته نتونسته مشکلش و حل کنه، تا اینکه درمون دردش و توی چشمای همکلاسیش سبحان یزدانی پیدا می‌کنه‌.‌.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bajukc

Y.SALIMI❁

میکسر انجمن + منتقد انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
تاریخ ثبت‌نام
11/8/17
ارسالی‌ها
2,726
پسندها
9,021
امتیازها
33,973
مدال‌ها
26
سطح
19
 
  • مدیر
  • #2
795136_60e37fa2aa8f2b5b6992be8bb9684e4c.jpg

«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Y.SALIMI❁

bajukc

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
24/7/24
ارسالی‌ها
4
پسندها
12
امتیازها
30
سن
23
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
«....در همین لحظه‌ی غمگین به جا
و به نزدیکی او
می‌خروشد دریا
وز ره دور فرا می‌رسد آن موج که می‌گوید باز
از شبی طوفانی
داستانی نه دراز»

***
ورق می‌زنم و به رد اشک‌های گذشته‌ام بر صفحات دفتر نگاه می‌کنم، دستم را محکم زیر چشمانم می‌کشم تا مبادا، قطره‌‌ای اشک، لحظه‌ای، به ناگه فرار کند و ضعفی دیگر را بر دفتر خاطراتم اضافه کند، به زحمت کمرم را راست می‌کنم، من تا اینجایش هم مقاوم ایستاده‌ام، باید این شعر تمام شود تا نامه‌ی خلاصی من هم امضا شود، بغضم را فرو می‌برم و تلاش می‌کنم لرزش لب‌هایم را کنترل کنم، اما صدایم می‌لرزد و او منتظر شنیدن است:
«عابرین! ای عابرین!
بگذرید از راه من بی‌هیچ گونه فکر
دشمن من...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر
امضا : bajukc
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] F.MIRI❁

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 12)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 2, کاربر: 1, مهمان: 1)

عقب
بالا