- تاریخ ثبتنام
- 26/4/24
- ارسالیها
- 10
- پسندها
- 36
- امتیازها
- 33
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #11
طوری که فقط نصف صورتش معلوم بود! با وحشت خودمو از کارن جدا کردم که داد زد:
کارن: واا، چته خل و چل؟
برای اینکه نترسه گفتم:
-هیچی، فکر کنم خیالاتی شدم!
کارن: معلومه! بس که از این فیلما میبینی... قبل از اینکه بیدارت کنم هم داشتی اسم منو صدا میزدی، الانم نمیدونم چرا انقدر شیرین شدم واسَت که یهو پریدی بغلم کردی. ببین فرزاد از الان بهت گفته باشم، اگه تو خواب دیشبت اتفاقی برای من افتاده باشه، زندهات نمیذارم!
کارن همینطور حرف میزد و من فقط به صداش گوش میدادم.
توی دلم دعا میکردم حسم غلط باشه. دلم میخواست صدای توی سرم صرفا یه توهّم باشه و تمام اتفاقهای بدی که حس میکردم در انتظارمون هستن، سر من بیاد و اون همیشه حالش خوب باشه.
حدود نیم ساعت بعد طبق فرمایش رفیقمون که خودشون هنوز...
کارن: واا، چته خل و چل؟
برای اینکه نترسه گفتم:
-هیچی، فکر کنم خیالاتی شدم!
کارن: معلومه! بس که از این فیلما میبینی... قبل از اینکه بیدارت کنم هم داشتی اسم منو صدا میزدی، الانم نمیدونم چرا انقدر شیرین شدم واسَت که یهو پریدی بغلم کردی. ببین فرزاد از الان بهت گفته باشم، اگه تو خواب دیشبت اتفاقی برای من افتاده باشه، زندهات نمیذارم!
کارن همینطور حرف میزد و من فقط به صداش گوش میدادم.
توی دلم دعا میکردم حسم غلط باشه. دلم میخواست صدای توی سرم صرفا یه توهّم باشه و تمام اتفاقهای بدی که حس میکردم در انتظارمون هستن، سر من بیاد و اون همیشه حالش خوب باشه.
حدود نیم ساعت بعد طبق فرمایش رفیقمون که خودشون هنوز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.