• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان رفیق فابریک | فاطمه بهار کاربر انجمن یک رمان

فاطمه بهار

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
26/4/24
ارسالی‌ها
10
پسندها
36
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
طوری که فقط نصف صورتش معلوم بود! با وحشت خودمو از کارن جدا کردم که داد زد:
کارن: واا، چته خل و چل؟
برای این‌که نترسه گفتم:
-هیچی، فکر کنم خیالاتی شدم!
کارن: معلومه! بس که از این فیلما می‌بینی... قبل از اینکه بیدارت کنم هم داشتی اسم منو صدا می‌زدی، الانم نمی‌دونم چرا انقدر شیرین شدم واسَت که یهو پریدی بغلم کردی. ببین فرزاد از الان بهت گفته باشم، اگه تو خواب دیشبت اتفاقی برای من افتاده باشه، زنده‌ات نمی‌ذارم!
کارن همین‌طور حرف می‌زد و من فقط به صداش گوش می‌دادم.
توی دلم دعا می‌کردم حسم غلط باشه. دلم می‌خواست صدای توی سرم صرفا یه توهّم باشه و تمام اتفاق‌های بدی که حس می‌کردم در انتظارمون هستن، سر من بیاد و اون همیشه حالش خوب باشه.
حدود نیم ساعت بعد طبق فرمایش رفیقمون که خودشون هنوز...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : فاطمه بهار

موضوعات مشابه

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا