متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان کوراب عشق | راز کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع razz
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 2
  • بازدیدها 149
  • کاربران تگ شده هیچ

razz

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
9
امتیازها
0
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
کوراب عشق
نام نویسنده:
راز
ژانر رمان:
معمایی، جنایی، عاشقانه، روانشناختی
کد رمان: 5711
ناظر: ♕萨纳兹♕ ♕萨纳兹♕

آرشه می‌دود بر روی سیم های درمانده ویولن عزادارم.آوایی نواخته می‌شود اما پرغصه و تیره و شوریده.از ناله ساز اخم هایم درهم میشود و خشم بند بندم را به بندگی درمی‌اورد،دست میبرم برای بر زمین کوبیدنش اما رو که برمی‌گردانم ویولن در هوا متوقف می‌ماند.در تاریکی دور و برم چشمانم در جستجوی پیانویی به تکاپو می‌افتند.دوزاری ام دیر می‌افتد! نه پیانو و نه تو نیستید! ساز را بر شانه چپم قرار میدهم،دست راستم را دوباره به حرکت درمی‌آورم و آرشه می‌تازد بر روی سیم های ویولن و حاصلی نیست جز آوازی حزین.اینبار میفهمم،میفهمم ویولن دست خودش نیست،چیزی جز فغان برای گوش های حضار ندارد.سرور تنها از لا به لای کلاویه هایی که تو آنها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

Ghasedak.

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
13
 
ارسالی‌ها
1,040
پسندها
3,071
امتیازها
19,173
مدال‌ها
15
  • مدیر
  • #2
C832C135-713C-4B73-9F8B-4C6EF3835B2F.jpeg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»

نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

و برای پرسش سوالات و اشکالات خود در رابطه با رمان به لینک زیر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

razz

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
3
پسندها
9
امتیازها
0
  • نویسنده موضوع
  • #3
کوراب عشق

میکائیل:
چمدان را به خودم نزدیک تر کردم و چند باری پلک زدم.حاصلی نداشت،مابین آنهایی که در آغوش یکدیگر جا میشدند و از خاتمه پیدا کردن مدتها دوری می‌گریستند کسی منتظر من نبود.عیبی هم درکار وجود نداشت،به هرحال من از سالهای دور کودکی در این باره توجیه شده بودم و واقعا هم به دنبال مادرم یا هرفرد دیگری که عضو گروهی به نام خانواده‌ محسوب میشد نبودم.چشمان من جستجوگر آدمی دیگر بودند و نیافتن او ضربه ای سخت به ذوقم زده بود و خستگی ناشی از سفر را صد برابر. روبه هِنری که با فاصله ای نه چندان زیاد کنارم ایستاده بود کردم.
- تو به پدرت گفتی که میای ایران؟
سر از کتابی که از ابتدای پرواز سرگرم خواندش بود بیرون کشید و از پشت شیشه های مستطیلی شکل عینکش به من خیره شد.
- نه،میخوام سورپرایزش کنم.تو...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش توسط مدیر

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا