- تاریخ ثبتنام
- 31/7/24
- ارسالیها
- 628
- پسندها
- 1,504
- امتیازها
- 10,973
- مدالها
- 11
- سن
- 17
سطح
10
- نویسنده موضوع
- #11
مادر آوینا هراسان به طرف کشو رفت و گوشی به دست گفت:
- لطفاً بنویسید ۰۹۹۸... .
ارغوان با همان خودکار به دست، در دستاش شماره را نوشت.
طهورا جدی آرام گفت:
- آفرین ارغوان!
ارغوان بیتوجه به حرف طهورا، به حرفهای مادر آوینا گوش سپرد.
- جناب سروان، کی قاتل دخترم رو پیدا میکنید؟ کی جنازه دخترم رو از سردخونهی اداره برمیدارید؟
ارغوان با آرامشی که از آن سرزده بود، گفت:
- ما قاتل رو پیدا میکنیم خانم جوادی! فقط کافیه که آدم صبوری باشید.
خانم جوادی یا همان مادر آوینا، با اندوهی که به تازگی، به آن سرزده بود، گفت:
- باشه، بهخاطر شما باشه!
ارغوان متوجهی صدای غم مادر آوینا شد.
- من درکتون میکنم. بلآخره که باید ما قاتل رو پیدا بکنیم!
هنوز هم صدای خانم جوادی، اندوه و غم در آن مشهود بود.
- باشه...
- لطفاً بنویسید ۰۹۹۸... .
ارغوان با همان خودکار به دست، در دستاش شماره را نوشت.
طهورا جدی آرام گفت:
- آفرین ارغوان!
ارغوان بیتوجه به حرف طهورا، به حرفهای مادر آوینا گوش سپرد.
- جناب سروان، کی قاتل دخترم رو پیدا میکنید؟ کی جنازه دخترم رو از سردخونهی اداره برمیدارید؟
ارغوان با آرامشی که از آن سرزده بود، گفت:
- ما قاتل رو پیدا میکنیم خانم جوادی! فقط کافیه که آدم صبوری باشید.
خانم جوادی یا همان مادر آوینا، با اندوهی که به تازگی، به آن سرزده بود، گفت:
- باشه، بهخاطر شما باشه!
ارغوان متوجهی صدای غم مادر آوینا شد.
- من درکتون میکنم. بلآخره که باید ما قاتل رو پیدا بکنیم!
هنوز هم صدای خانم جوادی، اندوه و غم در آن مشهود بود.
- باشه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.