نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.
  • تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان دژ آگاه | مهدیه کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع Benji
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 6
  • بازدیدها 80
  • کاربران تگ شده هیچ

Benji

نو ورود
سطح
4
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
196
امتیازها
1,703
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #1
نام رمان :
دژ آگاه
نام نویسنده:
مهدیه
ژانر رمان:
عاشقانه، اجتماعی، تراژدی
کد رمان: 5806
ناظر: Abra_. Abra_.

خلاصه:
در کوچه پس کوچه‌های گمگشته‌ی خورشیدشهری بزرگ، چه کسی خبر داشت از آفتابی که گر روزی آغاز کرد نورانی برای اهالی آن نقطه‌ی کور، به نفرینِ غروب می‌باخت نوردختی را که به عقد حیاتی خاموش درآورده بود؛ عقد موقتی بود به فاصله‌ی طلوع خورشید تا غروب آن، پایان یافت مدتش آن هنگام که طلسمِ تاریکی سیلی زد به حیاتِ بیچارگان گمگشته در کوچه پس کوچه‌های روزگاری که نبود بالاتر از سیاهی‌اش رنگی. دمار از همین روزگار سیاه درآورد مهریه‌ی نوردخت که به زانو درآورد بدهکارانِ زندگی را فقط و فقط به جرم تولد در کور نقطه‌ای دور از اوجِ زندگی آنجا که زیر دور گردونی بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Benji

M A H D I S

پرسنل مدیریت
مدیر تالار کتاب
سطح
20
 
ارسالی‌ها
704
پسندها
9,747
امتیازها
25,273
مدال‌ها
37
  • مدیر
  • #2
Screenshot_۲۰۲۴۱۱۰۹_۲۰۳۳۲۴_Samsung Internet.jpg
«به نام داعیه‌ی سر متن‌ها»


نویسنده‌ی عزیز، ضمن خوش‌آمد گویی، سپاس از انتخاب این انجمن برای منتشر کردن رمان خود،
خواهشمندیم قبل از تایپ رمان خود قوانین زیر را به دقت مطالعه فرمایید!
قوانین جامع تایپ رمان

آموزش قرار دادن رمان را در تاپیک زیر دنبال کنید.

نحوه‌ی قرار دادن رمان در انجمن برای مطالعه کاربران

[COLOR=rgb(184, 49...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : M A H D I S
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] tavan

Benji

نو ورود
سطح
4
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
196
امتیازها
1,703
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #3
مقدمه:

اگر عاشق شود شیر دژآگاه

به عشق اندر شود هم‌طبع روباه

ز مهر دل شود تیزیش کندی

نیارد کرد با معشوق تندی

هر آن کاو عشق را نیکو نداد

اسیر عشق را دیوانه خواند

اسیر عشق را... دیوانه خواند!​
 
امضا : Benji

Benji

نو ورود
سطح
4
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
196
امتیازها
1,703
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #4
آواز مستانه‌ی گنجشکانی مهاجر حکم بیداری داده به نسیم دی ماهی خنک، خمیازه‌کشان به هر سو دوید و نمِ بارانی که پیش از طلوع خورشید عاجز از برد مقابل درخشش او با لشکر ابرهای سیاهش گریخته و سپرده بود آفتاب صبحگاه دل ابرها را بشکافد و به زمین بتابد، همپای خود رقصاند. رقص نسیم نمناک دل سوزانده از شاخه‌های خشکیده‌ی درختانی حسرت‌زده که دست به دعا شده بودند رو به آسمان برای معجزه‌ی بهار تا جان شکوفایی دوباره دهد به سرسبزیشان، از مرکز شهر دور شد و دوید سوی کوچه‌پس‌کوچه‌های محله‌ای که گر خورشید آسمانش هم طلوع می‌کرد همچنان اسیر سایه‌ها بود، خون به جگر کرد تک درخت کنج حیاط خانه‌ای در انتهای دهلیزی خفه را با حسرتی که به دلش گذاشت از بی‌باری که نبود برگی تا همپای نسیم برقصد.
خنکای نمناکی حاکم در حیاطی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Benji

Benji

نو ورود
سطح
4
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
196
امتیازها
1,703
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #5
پیش از اینکه زن پاسخی به یحیی دهد، در قهوه‌ای و چوبی اول راهرو و مقابل ورودی آشپزخانه که از سمتی دیوار و از سمت دیگر اپن بود، گشوده شد و دستی ظریف که دستگیره را زیر کشیده بود، پایین افتاد. دختری جوان خواب‌آلود و خمار درحال خمیازه کشیدن بیرون زده از اتاق، گردن خاراند و در آن بافت یقه ایستاده‌ی نازک آبی تیره که لبه‌اش بر کمره‌ی شلوار سیاهش نشسته بود، وارد آشپزخانه شد. توجه زن جلب شده به او با شنیدن صدای باز شدن در، یحیی نیز گردن کشید و دختر جوان خود را رسانده به اپن، تکه نانی برداشت و مشغول پخش کردن پنیر رویش، نگاهی خمار به آن دو انداخت سپس لبخندزنان صدای گرفته‌اش را به گوششان رساند.
- صبح داداش بزرگه و زن‌داداش مهربونم بخیر؛ نون تازه پختی نارون؟
زن نشسته کنار یحیی یعنی همسر او که نارون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Benji

Benji

نو ورود
سطح
4
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
196
امتیازها
1,703
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #6
قدم‌هایش را سوی در فلزی حیاط برداشت و زیر شاخه‌های خشک درخت که دست برای کشیدن گیره‌ی قفل در پیش برد، سری چرخاند و بار دیگر نگاهی انداخته به کفش‌های کهنه و دخترانه، اثری از لبخند روی لبانش نماند آن دم که در را سوی خود کشید و از خانه که بیرون زد، محکم بست. نه تنها صدای بلند یحیی که صوت برهم کوفته شدن در هم به گوش نارون رسید، او که آهسته ورود کرده به اتاق انتهای راهرو، خم شده از روی فرش سرمه‌ای و کرم رنگ، کوله‌ی سفیدی با زیپ‌های مشکی که رویش سه پیکسل عروسکی چسبیده بود را برداشت. قدم برداشته سوی میز چوبی قهوه‌ای که چسبیده به دیوار کنار در اتاق و یکی از چهارگوشه‌ای پریده و مقابلش هم صندلی بی‌تکیه‌گاه چوبی قرار داشت، کیف را روی میز گذاشت سپس حین جمع کردن خودکارهای آبی، قرمز و مشکی همراه مداد و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Benji

Benji

نو ورود
سطح
4
 
ارسالی‌ها
16
پسندها
196
امتیازها
1,703
مدال‌ها
3
  • نویسنده موضوع
  • #7
هر حادثه‌ای برای نوشین رخ داده بود بی‌شک در تعریف زبانش هولناک؛ اما چه شده بود؟ راز ماند و کبکِ این راز سر بلند نکرده با پیچیدن صدای آشنای آشتی در گوش نوشین، باز سر در برف فرو برد.
- نوشینِ من هنوز بیدار نشده؟ عشقِ قشنگِ آشتی!
صدایش نزدیک بود، آنقدر نزدیک که نوشین فهمید فقط چند قدمی با او فاصله داشت؛ اما همچنان بی‌حرکت ماند و تنها مردمک گوشه‌ی حدقه کشید. آشتی که گیسوانش را مرتب و دم اسبی بسته بود درحالی‌که بافت آبی تیره‌اش را با هودی یاسی رنگی و شلوار سیاهش را هم با جین دمپای آبی عوض کرده بود، لبخند به لب نزدیک شده به تخت و چون با گردن کشیدنی نگاهی به چشمان باز نوشین انداخت، لبخند را بر لبان غنچه‌اش عمق بخشید سپس کنار نوشین لبه‌ی تخت به پهلو نشست و تکیه زده به بالش، دستی نوازشگر بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
آخرین ویرایش
امضا : Benji

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 14)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا