- تاریخ ثبتنام
- 22/4/25
- ارسالیها
- 84
- پسندها
- 88
- امتیازها
- 178
- مدالها
- 1
سطح
0
- نویسنده موضوع
- #81
ولی مخالفتی نکرد، کرم پودر را برداشته کمی روی انگشتش زد و به قسمت به قسمت صورتش کشید.
آرایشش که تکمیل گردید، به سوی دختر عمویش برگشت، سونیا با دیدن چهره آرایششدهاش چشمکی به او زد و با خنده گفت:
- حالا شد.
سوگل تنها لبخندی زد، حوصله هیچ کاری را نداشت، اگر بهخاطر سونیا نبود پا از خانه خارج نمیگذاشت. زیپ کیف لوازم آرایش او را بسته و در کیفش گذاشت؛ همانطور که آن را روی صندلی عقب قرار میداد، تشکر کرد. سونیا دوباره با شادمانی صدای ضبط را زیاد کرده و با جیغ داد زد:
- هورا! امروز بهترین روز زندگی ما دوتاست.
لبهای سوگل به پوزخندی کج شد، با تعجب خیره سونیا شد، سختیهای زندگی پیش روی او بود، بعد سونیا امروز را بهترین روز زندگیشان تفسیر میکرد؟!
آرایشش که تکمیل گردید، به سوی دختر عمویش برگشت، سونیا با دیدن چهره آرایششدهاش چشمکی به او زد و با خنده گفت:
- حالا شد.
سوگل تنها لبخندی زد، حوصله هیچ کاری را نداشت، اگر بهخاطر سونیا نبود پا از خانه خارج نمیگذاشت. زیپ کیف لوازم آرایش او را بسته و در کیفش گذاشت؛ همانطور که آن را روی صندلی عقب قرار میداد، تشکر کرد. سونیا دوباره با شادمانی صدای ضبط را زیاد کرده و با جیغ داد زد:
- هورا! امروز بهترین روز زندگی ما دوتاست.
لبهای سوگل به پوزخندی کج شد، با تعجب خیره سونیا شد، سختیهای زندگی پیش روی او بود، بعد سونیا امروز را بهترین روز زندگیشان تفسیر میکرد؟!