- تاریخ ثبتنام
- 18/9/17
- ارسالیها
- 143
- پسندها
- 1,666
- امتیازها
- 9,703
- مدالها
- 13
- سن
- 24
سطح
11
- نویسنده موضوع
- مدیر
- #11
- خواستم راجع به همسایهتون بدونم آقای هرناند رودریگو.
- اون پیرمرد لعنتی با اون گربه لعنتیش نمیدونم چی بگم…
- میتونم اول اسم شریفتون رو بدونم؟
- کاول.
- آقای کاول، میتونید به من بگید که صبح روز دوشنبه شما کجا بودید و چیکار میکردید؟!
- طبق معمول هر روز اون گربه لعنتی هرناند اومده بود تو حیاط منو داشت خرابکاری میکرد. صبح با صدای چنگکاش و میو میو کردناش بیدار شدم… تا اومدم بزنم تو سرش با چوب، فرار کرد و از اون پنجره لعنتی هرناند که هر روز بازه پرید داخل خونه… اون هرناند لعنتی بلد بود چه جوری گربهاشو فراری بده. هر روز از قصد اون پنجره رو باز میذاشت که گربههه فرار کنه…
جیآر نیمنگاهی به پنجرهی باز اتاق هرناند انداخت؛ همان پنجرهای که دیروز هم باز مانده بود. در ذهنش آن صحنهی...
- اون پیرمرد لعنتی با اون گربه لعنتیش نمیدونم چی بگم…
- میتونم اول اسم شریفتون رو بدونم؟
- کاول.
- آقای کاول، میتونید به من بگید که صبح روز دوشنبه شما کجا بودید و چیکار میکردید؟!
- طبق معمول هر روز اون گربه لعنتی هرناند اومده بود تو حیاط منو داشت خرابکاری میکرد. صبح با صدای چنگکاش و میو میو کردناش بیدار شدم… تا اومدم بزنم تو سرش با چوب، فرار کرد و از اون پنجره لعنتی هرناند که هر روز بازه پرید داخل خونه… اون هرناند لعنتی بلد بود چه جوری گربهاشو فراری بده. هر روز از قصد اون پنجره رو باز میذاشت که گربههه فرار کنه…
جیآر نیمنگاهی به پنجرهی باز اتاق هرناند انداخت؛ همان پنجرهای که دیروز هم باز مانده بود. در ذهنش آن صحنهی...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آخرین ویرایش