• تذکر:

    نویسندگان عزیز از نوشتن رمان‌هایی با محتوای غیر اخلاقی خودداری کنید. در صورت مشاهده چنین موضوعی صحنه رمان شما بدون تذکر توسط ناظرین حذف خواهد شد.

    مواردی که شامل موضوعات غیراخلاقی می‌شود عبارت‌است از:

    1. پرداختن به زندگی افرادی با گرایش های خاص مانند (هم‌جنس‌گرایی، ....)

    2. بیان صریح عقاید سیاسی در رمان‌ها و زیر سوال بردن چارچوب‌های جامعه اسلامی

    3. بیان توصیف صریح جنسی و به کار بردن کلمات ناشایست.

    و...

    قبل از ایجاد رمانتان موارد زیر را در نظر داشته باشید:

    1. اسم رمان خود را طوری انتخاب کنید که داری مصادیق مجرمانه و خلاف عرف جامعه نباشد.

    2. از به کار بردن کلمات جنسی و مواردی که با شئونات اسلامی مغایرت دارد، به جد خودداری کنید.

    3- برای تایپ رمان می توانید طبق تاپیک آموزشی زیر رمان خود را ارسال کنید:

    کلیک کنید

    4. با مطالعه رمان‌های نویسندگان انجمن به آن‌ها امید نوشتن خواهید داد.

    کلیک کنید

در حال تایپ رمان گری هالو | معصومه بهرامی فرد کاربر انجمن یک رمان

the_speak

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/25
ارسالی‌ها
11
پسندها
40
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #11
پارت۹

دانیل بالاخره به خانه‌ی شماره ۹۴ رسید. در را با کلید زنگ‌زده باز کرد و وارد شد. سکوت سنگینی در خانه جریان داشت. تنها نور، از آینه‌ی قدیمی اتاق خواب بازتاب می‌کرد.

او نزدیک شد. تصویرش در آینه بود، اما چیزی درست نبود. تصویر با تأخیر حرکت می‌کرد. وقتی دانیل دستش را بالا برد، تصویر هنوز ثابت بود. و بعد، لبخند زد.

دانیل عقب رفت. قلبش تند می‌زد. تصویر در آینه، حالا زمزمه‌ای کرد:
— دانیل... تو دیر رسیدی...

صدای زمزمه از آینه بلندتر شد. تصویر شروع به حرکت مستقل کرد. سرش را به سمت دیگری چرخاند، بی‌آنکه دانیل همان کار را کرده باشد.

دانیل با صدایی لرزان گفت:
— تو کی هستی؟

تصویر لبخند زد.
— من تو هستم... اما اون تویی که شهر انتخاب کرده.

چراغ اتاق ناگهان خاموش شد. تنها...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

the_speak

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
25/7/25
ارسالی‌ها
11
پسندها
40
امتیازها
33
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #12
پارت۱۰

باران بند آمده بود، اما مه هنوز خیابان‌ها را بلعیده بود. دانیل با چراغ‌قوه وارد ساختمان قدیمی آرشیو شهر شد. درِ اصلی قفل بود، اما پنجره‌ی شکسته‌ای راه ورودش شد.

راهروها تاریک و پر از قفسه‌های چوبی بودند. روی هر قفسه، پرونده‌هایی با مهر «محرمانه» دیده می‌شد. دانیل به بخش انتهایی رسید؛ دری آهنی با علامت قرمز: «ورود ممنوع».

او نفس عمیقی کشید و در را باز کرد. داخل، اتاقی پر از پوشه‌های خاک‌گرفته بود. روی یکی از میزها، پرونده‌ای با نام همسرش، امیلیا کراوفورد، قرار داشت. دانیل آن را باز کرد.

داخل پرونده نوشته شده بود: «شرکت‌کننده در پروژه‌ی حافظه‌ی جمعی – وضعیت: ناپدید». در کنار آن، عکس‌هایی از آزمایش‌های روانی روی ساکنان شهر دیده می‌شد. سیم‌هایی به سرشان وصل بود، و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 18)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا