متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

خاطرات خنده دار

  • نویسنده موضوع ll.zari.bnd.ll
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 12
  • بازدیدها 667
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

ll.zari.bnd.ll

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
28
پسندها
427
امتیازها
2,678
  • نویسنده موضوع
  • #1
سلام سلام یک رمانی‌های عزیزم

خب اینجا همین طور که از اسمش معلومه مخصوص خاطرات خنده داره شماست‌.

پس از شما می‌خوام که بیاین و خاطرات خنده دارتون رو بنویسید تا کمی کنار هم شاد باشیم.

منتظر خوندن خاطراتون هستم
 

R_MāN'8

کاربر حرفه‌ای
سطح
8
 
ارسالی‌ها
1,766
پسندها
51,247
امتیازها
64,873
مدال‌ها
10
  • محروم
  • #2
خنده دار نیستـ ولی دلم خنکـ شد...:/
بالاخره یکـی زدم تو گوشـ پسر عمومـ
که آبـ دهنـ مبارکو
هر دفہ رو منـ تَبَرکـ میکرد:/
...​
 
امضا : R_MāN'8

Aswlx_xsbi

رفیق جدید انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
67
پسندها
3,058
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #3
شاید واسه شماها خنده دار نباشه اما واسه من لذت بخشه
امروز به ارشد کلاسمون که از غضا خیلی پرروئه زیر پایی زدم و...
زااااررررت خورد زمین
 

Deniz78

کاربر نیمه فعال
سطح
14
 
ارسالی‌ها
622
پسندها
6,044
امتیازها
22,873
مدال‌ها
18
  • #4
خاطرات خنده دار خیلی دارم ک البته مال قديماس گرچه شاید این خاطره برای من و رفیقام خنده دار بوده ولی میگم

واس درس خوندن ميرفتيم کتاب خونه طرف پسرا یک خوشتیپی بود به اسم رهام بچه های کتابخونه خیلی تو نخش بودن مخصوصا دخترای فیسی منتظر بودن ک ی گوشه چشمی ببینن خلاصه رسید ی روز بعد امتحان ترم ک بطری بازی میکردم و منم گفتم جرعت چون در کل زیاد برام مهم نبود ی پسر قیافه داشته باشه مهم اخلاق بود ک میدونستم این رهام یک مشکل داره بالفطرس خلاصه بهم گفتن بايد برم ازش ی سوال بپرسم حالا هیشکی نه و من
نه اینکه بگم نسبت ب پسرا بی تفاوتم و اينا نه ولی سوال پرسیدن الکی شاید براش ی ذهنیت دیگ ایجاد میکرد اون ک از بازی ما خبر نداشت خلاصه چشمتون روز بد نبينه چنان با اعتماد به نفس رفتم جلو بیچاره از تعجب از...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Deniz78

ZEINAB-K

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
56
پسندها
757
امتیازها
5,433
سن
41
  • #5
تولدم ناراحت بودم کیکو زدن تو صورتم منم بی حوصله نگاشون کردم رفتم اتاقم :yawn:زیاد خنده دار نبود تفریحی گفتم عریضه خالی نباشه
 

Aswlx_xsbi

رفیق جدید انجمن
سطح
12
 
ارسالی‌ها
67
پسندها
3,058
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #6
تولدم ناراحت بودم کیکو زدن تو صورتم منم بی حوصله نگاشون کردم رفتم اتاقم :yawn:زیاد خنده دار نبود تفریحی گفتم عریضه خالی نباشه
این بلا سر منم زیاد اومدهولی من تلافی کردم
 

ll.zari.bnd.ll

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
28
پسندها
427
امتیازها
2,678
  • نویسنده موضوع
  • #8
خنده دار نیستـ ولی دلم خنکـ شد...:/
بالاخره یکـی زدم تو گوشـ پسر عمومـ
که آبـ دهنـ مبارکو
هر دفہ رو منـ تَبَرکـ میکرد:/
...​
عالییییه:laughting::laughting::laughting:
 

ll.zari.bnd.ll

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
28
پسندها
427
امتیازها
2,678
  • نویسنده موضوع
  • #9
شاید واسه شماها خنده دار نباشه اما واسه من لذت بخشه
امروز به ارشد کلاسمون که از غضا خیلی پرروئه زیر پایی زدم و...
زااااررررت خورد زمین
حقش بود:laughting::thumbs_up:
 

ll.zari.bnd.ll

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
28
پسندها
427
امتیازها
2,678
  • نویسنده موضوع
  • #10
خاطرات خنده دار خیلی دارم ک البته مال قديماس گرچه شاید این خاطره برای من و رفیقام خنده دار بوده ولی میگم

واس درس خوندن ميرفتيم کتاب خونه طرف پسرا یک خوشتیپی بود به اسم رهام بچه های کتابخونه خیلی تو نخش بودن مخصوصا دخترای فیسی منتظر بودن ک ی گوشه چشمی ببینن خلاصه رسید ی روز بعد امتحان ترم ک بطری بازی میکردم و منم گفتم جرعت چون در کل زیاد برام مهم نبود ی پسر قیافه داشته باشه مهم اخلاق بود ک میدونستم این رهام یک مشکل داره بالفطرس خلاصه بهم گفتن بايد برم ازش ی سوال بپرسم حالا هیشکی نه و من
نه اینکه بگم نسبت ب پسرا بی تفاوتم و اينا نه ولی سوال پرسیدن الکی شاید براش ی ذهنیت دیگ ایجاد میکرد اون ک از بازی ما خبر نداشت خلاصه چشمتون روز بد نبينه چنان...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

موضوعات مشابه

عقب
بالا