متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

خاطرات مدرسه

  • نویسنده موضوع nana :)
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 32
  • بازدیدها 1,435
  • کاربران تگ شده هیچ

nana :)

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
667
پسندها
22,111
امتیازها
42,073
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #21
فکر کنم از سوتی‌هام باید کتاب بنویسن!

قرار بود من و شبنم با همدیگه ساندویچ بخوریم و توی ندرسه ساندویچ ۵ تومنه و شبنم هم ۵ تومن داشت و منم دهی
می‌خواستم مثلا کار رو راحت کنم ۵ تومنی شبنم رو گرفتم و ۱۰ تومنی رو بهش دادم و همزمان گفتم:
-این برای من و اینیکی برای تو!
شبنم واقعا موند یه لحظه بعد هم از خنده غش کرد
 
امضا : nana :)

فاطمه عبدالهی

نویسنده انجمن
سطح
35
 
ارسالی‌ها
2,727
پسندها
33,252
امتیازها
66,873
مدال‌ها
32
  • #22
سر کلاس زیست شناسی خانوم سلطانی(معروف به سلطان) داشت راجب لب های مغز حرف میزد رسید به لب پس سری، گفت این قسمت به بینایی مربوط میشه و...
یهو یکی از بچه‌ها گفت خانوم یعنی اونایی که عینکی‌ان زیاد پس سری خوردن؟
.
.
.
.
سلطان عینکیه :/
 

Aran

مدیر بازنشسته
سطح
20
 
ارسالی‌ها
1,426
پسندها
8,974
امتیازها
31,873
مدال‌ها
20
  • #23
یه معلم جدید امده بود تو مدرسه مون
زنگ آخر با ما داشت
زنگ دوم ما بیکار بودیم
رفتیم حیاط مدرسه بعد من خاک بر سر
گفتم بچه ها بریم ببینیم این معلمه سر کدوم
کلاسه .ما هم رفتیم پشت در کلاس
انقدر فشرده شده بودیم پشت در که در باز شد
پرت شدیم تو کلاس ولی زمین نخوردیم
منم اولی همه بودم صاف زل زدم تو چشمای
معلمه گفتم
سلام خوبید؟
ببخشید در یه خورده شل بود پرت شدیم تو کلاس شما بفرمایید درسوتون رو بدید
و از کلاس فرار کردم
 
امضا : Aran

nana :)

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
667
پسندها
22,111
امتیازها
42,073
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #24
سال دهم یبارم لامپ بالا سرم ترکید فکر کردم زلزله اومده از کلاس پریدم بیرون
:108:
 
امضا : nana :)

YGNeae

کاربر خبره
سطح
40
 
ارسالی‌ها
5,997
پسندها
41,959
امتیازها
0
مدال‌ها
31
  • #25
چند تا از سوتی های گران بهای همکلاسیام:

"خانوم من در آینده میخوام برم اینگیلیستان" => انگلستان
"کشور نِروژ هم خوبه ها" => نُروِژ
"مرگ و مَیر" => مرگ و میر
"یهو تِرمُز گرفتم" => تُرمُز
"قرآن دانان" => قاری قرآن
"میدان جمهوری اسلامی ایران" => اصلش "فلکه حافظ" عه که ما اصلاً تو شهرمون میدانی به نام جمهوری اسلامی ایران نداریم :/
"اَسپیکر" => اسپیکر

"چهارم شخص مفرد" => عاا این سوتی خودم بود :/ من ادبیاتم عالیه و وقتی اینو گفتم معلمم برگاش ریخت و جیغ کشید یگاااانههههه من کی همچین چیزی بهت یاد دادم اخه؟
جالبه بدونین پنج تاش مال یه شخصه و کلاً پارسال یه دفتر به نام "سوتی های خاطره انگیز" داشتیم...

 
امضا : YGNeae

nana :)

کاربر نیمه فعال
سطح
29
 
ارسالی‌ها
667
پسندها
22,111
امتیازها
42,073
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #26
سال یازدهم یه معلم ریاضی داشتیم به اسم دولتشاهی که خیلی سن داشت و تیپش هم خیلی ضایع بود
مثلا مقنعه بنفش با مانتو آجری و شلوار سفید می‌پوشید و یه کتونی معروف آبی رنگ هم داشت که همیشه اون توی پاهاش بود
شلوارش هم همیشه خدا کوتاه بود و جوراب مردونه بلند میپوشید
درس دادنش هم که افتضاح! نکته های دانشگاهی رو توی کلاس میگفت هیچکس نمیفهمید (آخرم منو انداخت :p3o-45:)
ما هم که هیچی نمی‌فهمیدیم سر کلاسش شلوغ می‌کردیم و حرف میزدیم انگار نه انگار معلمی سر کلاس هست.
چند باری سرمون جیغ کشید اما وقتی دید کسی اهمیت نمیده، قضیه رو هندی کرد
پاش رو مثل بچه ها کبوند روی زمین و زد زیر گریه:biggrinsmiley:
یجوری گریه کرد همه هم به گریه افتادن
اون وسط دوستم فاطمه که شبنم چند پست قبل معرفیش کرده، گفت:
حقته اینهمه...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : nana :)

iamlinda

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
60
پسندها
674
امتیازها
3,648
  • #27
تقلبی من و دوستم
 

MILAN

کاربر نیمه فعال
سطح
12
 
ارسالی‌ها
514
پسندها
3,053
امتیازها
17,473
مدال‌ها
11
  • #28
یادش بخیر تو دوران ابتدایی کلید اتاق ورشو به من دوستم داده بودن...یه یه نفرو با هزار کلک کشوندیمش تو اتاق ورزش ماهم درو قفل کردیم...اون اتاقه هم زیاد تو دید راس کسی نفهمید انجاست.. همه هم فکر کردن کلا نیومده...اخرم په قدر بخازطرش کتک خوردیم... :106: :106: :106: :106: :roflmtao: :roflmtao: :roflmtao:
 
امضا : MILAN

Melika-f

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
72
پسندها
1,561
امتیازها
9,578
  • #30
منم از این عکس خوشملا دارم :)
 

موضوعات مشابه

عقب
بالا