فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار حافظ شیرازی

  • نویسنده موضوع فاطمه نصیری
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 750
  • بازدیدها 12,279
  • کاربران تگ شده هیچ

Harry_QW

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
3,869
پسندها
33,814
امتیازها
65,673
مدال‌ها
33
  • مدیرکل
  • #721
غزل شماره 200 دیوان حافظ : دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
دانی که چنگ و عود چه تقریر می‌کنند
پنهان خورید باده که تعزیر می‌کنند
ناموس عشق و رونق عشاق می‌برند
عیب جوان و سرزنش پیر می‌کنند
جز قلب تیره هیچ نشد حاصل و هنوز
باطل در این خیال که اکسیر می‌کنند
گویند رمز عشق مگویید و مشنوید
مشکل حکایتیست که تقریر می‌کنند
ما از برون در شده مغرور صد فریب
تا خود درون پرده چه تدبیر می‌کنند
تشویش وقت پیر مغان می‌دهند باز
این سالکان نگر که چه با پیر می‌کنند
صد ملک دل به نیم نظر می‌توان خرید
خوبان در این معامله تقصیر می‌کنند
قومی به جد و جهد نهادند وصل دوست
قومی دگر حواله به تقدیر می‌کنند
فی الجمله اعتماد مکن بر ثبات دهر
کاین کارخانه‌ایست که تغییر می‌کنند
می خور که شیخ و حافظ و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Harry_QW

Harry_QW

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
3,869
پسندها
33,814
امتیازها
65,673
مدال‌ها
33
  • مدیرکل
  • #722
غزل شماره 201 دیوان حافظ : ش*ر..اب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
ش*ر..اب بی‌غش و ساقی خوش دو دام رهند
که زیرکان جهان از کمندشان نرهند
من ار چه عاشقم و رند و م**س.ت و نامه سیاه
هزار شکر که یاران شهر بی‌گنهند
جفا نه پیشه درویشیست و راهروی
بیار باده که این سالکان نه مرد رهند
مبین حقیر گدایان عشق را کاین قوم
شهان بی کمر و خسروان بی کلهند
به هوش باش که هنگام باد استغنا
هزار خرمن طاعت به نیم جو ننهند
مکن که کوکبه دلبری شکسته شود
چو بندگان بگریزند و چاکران بجهند
غلام همت دردی کشان یک رنگم
نه آن گروه که ازرق لباس و دل سیهند
قدم منه به خرابات جز به شرط ادب
که سالکان درش محرمان پادشهند
جناب عشق بلند است همتی حافظ
که عاشقان ره بی‌همتان به خود ندهند
تعبیر غزل شماره 201 حافظ...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Harry_QW

Harry_QW

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
3,869
پسندها
33,814
امتیازها
65,673
مدال‌ها
33
  • مدیرکل
  • #723
غزل شماره 202 دیوان حافظ : بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
گره از کار فروبسته ما بگشایند
اگر از بهر دل زاهد خودبین بستند
دل قوی دار که از بهر خدا بگشایند
به صفای دل رندان صبوحی زدگان
بس در بسته به مفتاح دعا بگشایند
نامه تعزیت دختر رز بنویسید
تا همه مغبچگان زلف دوتا بگشایند
گیسوی چنگ ببرید به مرگ می ناب
تا حریفان همه خون از مژه‌ها بگشایند
در میخانه ببستند خدایا مپسند
که در خانه تزویر و ریا بگشایند
حافظ این خرقه که داری تو ببینی فردا
که چه زنار ز زیرش به دغا بگشایند
تعبیر غزل شماره 202 حافظ در فال شما :
اگرچه سختی های زیادی را تحمل می کنید و غم و اندوه زیادی دارید اما ناامیدی از درگاه خداوند نتیجه خوبی برای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Harry_QW

Harry_QW

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
35
 
ارسالی‌ها
3,869
پسندها
33,814
امتیازها
65,673
مدال‌ها
33
  • مدیرکل
  • #724
غزل شماره 203 دیوان حافظ : بود آیا که در میکده‌ها بگشایند
سال‌ها دفتر ما در گرو صهبا بود
رونق میکده از درس و دعای ما بود
نیکی پیر مغان بین که چو ما بدمستان
هر چه کردیم به چشم کرمش زیبا بود
دفتر دانش ما جمله بشویید به می
که فلک دیدم و در قصد دل دانا بود
از بتان آن طلب ار حسن شناسی ای دل
کاین کسی گفت که در علم نظر بینا بود
دل چو پرگار به هر سو دورانی می‌کرد
و اندر آن دایره سرگشته پابرجا بود
مطرب از درد محبت عملی می‌پرداخت
که حکیمان جهان را مژه خون پالا بود
می‌شکفتم ز طرب زان که چو گل بر لب جوی
بر سرم سایه آن سرو سهی بالا بود
پیر گلرنگ من اندر حق ازرق پوشان
رخصت خبث نداد ار نه حکایت‌ها بود
قلب اندوده حافظ بر او خرج نشد
کاین معامل به همه عیب نهان بینا بود...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Harry_QW

raziyeh.moradi

کاربر نیمه فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
477
پسندها
1,527
امتیازها
10,973
مدال‌ها
2
  • #725
ای فروغ ماه حُسن از روی رخشان شما

آب روی خوبی از چاه ز نخدان شما

عزم دیدار تو دارد جانِ بر لب آمده

باز گردد یا برآید، چیست فرمانِ شما؟

کس به دورِ نرگست طَرْفی نیست از عافیت

بِهْ که نفروشند مستوری به مستان شما

بختِ خواب آلودِ ما بیدار خواهد شد مگر

زانکه زد بر دیده آبی روی رخشانِ شما

با صبا همراه بفرست از رُخَت گلدسته ای

بو که بویی بشنویم از خاک بستانِ شما

دل خرابی می کند دلدار را آگه کنید

زینهار ای دوستان جان من و جان شما

کی دهد دست این غرض یا رب که همدستان شوند

خاطر مجموع ما زلف پریشان شما

دور دار از خاک و خون، دامن چو بر ما بگذری

کاندر این ره کشته بسیارند قربان شما

می کند حافظ دعایی بشنو آمینی بگو:

روزی ما باد لعل شکر افشان شما

* * *
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] @Mahora@

raziyeh.moradi

کاربر نیمه فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
477
پسندها
1,527
امتیازها
10,973
مدال‌ها
2
  • #726
رواق منظر چشم من آشیانه توست

کرم نما و فرودآ که خانه خانه توست

به لطف خال و خط از عارفان ربودی دل

لطیفه های عجب زیر دام و دانه توست

دلت به وصل گل ای بلبل صبا خوش باد

که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست

علاج ضعف دل ما به لب حوالت کن

که این مُفِرّح یاقوت در خزانه توست

به تن مقصّرم از دولت ملازمتت

ولی خلاصه جان خاک آستانه توست

من آن نی اَم که دهم نقد دل به هر شوخی

درِ خزانه به مُهر تو و نشانه توست

تو خود چه لعبتی ای شهسوار شیرین کار

که توسنی چو فلک رام تازیانه توست

چه جای من که بلغزد سپهر شعبده باز

از این حیل که در انبانه بهانه توست

سرود مجلست اکنون فلک به رقص آرد

که شعر حافظ شیرین سخن ترانه توست

***
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] @Mahora@

raziyeh.moradi

کاربر نیمه فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
477
پسندها
1,527
امتیازها
10,973
مدال‌ها
2
  • #727
بی مهر رخت روز مرا نور نماندست

وز عمر مرا جز شب دیجور نماندست

هنگام وداع تو ز بس گریه که کردم

دور از رخ تو چشم مرا نور نماندست

می رفت خیال تو ز چشم من و می گفت

هیهات از این گوشه که معمور نماندست

وصل تو اجل را ز سرم دور همی داشت

از دولت هجر تو کنون دور نماندست

صبر است مرا چاره هجران تو لیکن

چون صبر توان کرد که مقدور نماندست

در هجر تو گر چشم مرا آب روان است

گو خون جگر ریز که معذور نماندست

حافظ ز غم از گریه نپرداخت به خنده

ماتم زده را داعیه سور نماندست

* * *
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] @Mahora@

raziyeh.moradi

کاربر نیمه فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
477
پسندها
1,527
امتیازها
10,973
مدال‌ها
2
  • #728
روشن از پرتو رویت نظری نیست که نیست

منّت خاک درت بر بصری نیست که نیست

ناظر روی تو صاحب نظرانند آری

سِرّ گیسوی تو در هیچ سری نیست که نیست

تا به دامن ننشیند ز نسیمش گردی

سیل خیز از نظرم رهگذری نیست که نیست

تا دم از شام سر زلف تو هر جا نزنند

با صبا گفت و شنیدم سحری نیست که نیست

از حیای لب شیرین تو ای چشمه نوش

غرق آب و عرق اکنون شکری نیست که نیست

مصلحت نیست که از پرده برون افتد راز

ورنه در مجلس رندان خبری نیست که نیست

غیر از این نکته که حافظ ز تو ناخشنود است

در سراپای وجودت هنری نیست که نیست

* * *
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] @Mahora@

raziyeh.moradi

کاربر نیمه فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
477
پسندها
1,527
امتیازها
10,973
مدال‌ها
2
  • #729
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت

جانم بسوختی و به دل دوست دارمت

تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک

باور مکن که دست ز دامن بدارمت

محراب ابرویت بِنَما تا سحرگهی

دست دعا برآرم و در گردن آرمت

صد جوی آب بسته ام از دیده بر کنار

بر بوی تخم مهر که در دل بکارمت

خونم بریخت وز غم عشقم خلاص داد

منّت پذیر غمزه خنجر گذارمت

می گریم و مرادم از این سیل اشکبار

تخم محبّت است که در دل بکارمت

بارم ده از کرم سوی خود تا به سوز دل

در پای، دم به دم، گهر از دیده بارمت

حافظ ش*ر..اب و شاهدو رندی نه وضع توست

فی الجمله می کنی و فرو می گذارمت

* * *
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

raziyeh.moradi

کاربر نیمه فعال
سطح
3
 
ارسالی‌ها
477
پسندها
1,527
امتیازها
10,973
مدال‌ها
2
  • #730
در نمازم خم ابروی تو با یاد آمد

حالتی رفت که محراب به فریاد آمد

از من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار

کآن تحمّل که تو دیدی همه بر باد آمد

باده صافی شد و مرغان چمن م**س.ت شدند

موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد

بوی بهبود ز اوضاع جهان می شنوم

شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد

ای عروس هنر از بخت شکایت منما

حجله حسن بیارای که داماد آمد

دلفریبان نباتی همه زیور بستند

دلبر ماست که با حسن خداداد آمد

زیر بارند درختان که تعلّق دارند

ای خوشا سرو که از بار غم آزاد آمد

مطرب از گفته حافظ غزلی نغز بخوان

تا بگویم که ز عهد طربم یاد آمد

* * *
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا