دلنوشته‌‌ی نوای‌نحس‌زندگی | phantom.hive کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع phantom.hive
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 1,443
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #1
به نام آرامش دهنده‌ی قلب
،،،
میون آشوب هستی


نام‌دلنوشته: نوای‌نحس‌زندگی
نام‌نویسنده: phantom.hive

نوای نحس زندگی.jpg
مقدمه:
بی‌تو زندگی آرام نمی‌گیرد.
همچنان می‌نوازد...
بی‌کلام، در سکوت...
بی‌تو زندگی، رنگ نمی‌بازد...
تنها نوایش عوض می‌شود و ضرب آهنگش، نفس، رفته رفته نحس می‌شود... همین!
 
آخرین ویرایش

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #2

ثانیه‌ها از پی هم می‌گذرند...
دقیقه‌ها از پی هم می‌گذرند...
ساعت‌ها از پی هم می‌گذرند...
روز‌ها از پی هم می‌گذرند...
امان از آدم‌ها!
آن‌ها از دل هم می‌گذرند...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #3
اشک را شبنم چشم داغ دیده آفرید...
عجیب است اما، همان اشک را نشانه‌ی خوشحالی محض آفرید!
نمونه‌ی دیگر این تناقص برای من، تویی در دل من...
دیدنت هزار شوق دارد و نگاه به تو هزار غم!
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #4
می‌دانی چرا بر مهری که از جنس خاک است؛ سجده می‌کنیم؟!
جواب ساده‌ای دارد. مِهر را از روز ازل در دل خاک سرشته‌اند...
می‌دانی؟!
سال‌ها است که من سجده می‌کنم. به روی مُهر مِهر سینه‌ی تو، مهربان من...
 
آخرین ویرایش

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #5
در کافه که می‌نشینم، از من می‌پرسد:«قهوه می‌خوری؟! من خودم خیلی دوست دارم!»
از حرفش، خنده‌ام می‌گیرد. وقتی ثانیه ثانیه‌ی زندگی تلخ مزه است، دیگه چه نیازی به قهوه؟!
باز می‌پرسد:«شیرینش چی؟! می‌تونم با شکر برات سفارش بدم.»
و او نمی‌داند... اما تو بدان! شکر قهوه‌ی زندگی من، تنها تو بودی... تویی که دیگر نیستی...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #6
زمین را می‌بینی؟!
اصل زندگی امروزه را به ما می‌آموزد.
تا می‌توانی دور بزن اما اگر کسی روزی دورت زد، دلیل زندگی‌اش را از او بگیر...
وقتی عدالتی نباشد، عادل بودن خریت است!
کاش می‌فهمیدند دل شکستن، چیزی است شبیه قتل...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #7
زمان اعجوبه‌ای است بی‌نظیر!
می‌چرخد و می‌گردد و می‌رود...
اما حک می‌شود؛ با میله‌ای داغ، لحظه لحظه‌اش بر روی حافظه حک می‌شوند...
امان!
امان از روزی که این حکاکی‌ها، با یک یادآوری، داغ شوند و ذوب...
آنجاست که بی‌وقفه اشک می‌ریزی...
به طرز عجیبی شبیه ابر بهاری می‌باری و قلب داغ شده‌ات مثل ابری که تکه تکه می‌شود، تکه تکه می‌شود و تو می‌مانی و ذره ذره جان دادن...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #8
در سرای نبودنت اشک می‌ریزم...
دیگران نمی‌دانند، مهم نیست.
اما اقیانوس آرام، قطره قطره‌اش اشک چشمان من است...
همراه او که در ساحل قدم می‌زنی، بوسه‌ای به روی اشک‌هایم بزن؛ همین برایم کافی‌است...
 
آخرین ویرایش

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #9
در کوچه‌ی سیاه‌پوش عاشقی که قدم می‌زنم، فقیری را می‌بینم.
مقداری خرده پول در جیبم است، خم می‌شوم و آن‌ها را در کاسه‌اش می‌گذارم.
لب‌هایش را باز می‌کند تا دعای خیر برایم بکند که می‌گویم:«فقط برام از خدا مرگ رو بخواه.»
در چشمان از شدت اشک ریزی سرخ شده‌ام می‌نگرد. به حالم بغض می‌کند. او هم حالم را می‌فهمد.
عجیب است! تو چرا نفهمیدی؟!
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
15/7/18
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
20
سطح
0
 
  • نویسنده موضوع
  • #10
"دل به دل راه دارد"
وقتی رهایم کردی، فهمیدم دروغ است!
‌"دل به دل راه که نه، دره‌ی بی‌پل دارد."
عشق آش کشک خاله نیست. ابهت دارد. می‌خواهی عاشق باشی، باید از دره بپری!
من به اطمینان دوست داشتن تو پریدم، دوستم نداشتی، دستم را نگرفتی...
حال نگاهم کن. در ته این دره، کمر قلبِ ریز ریز شده‌ام خمیده است...
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا