نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

دلنوشته‌‌ی نوای‌نحس‌زندگی | phantom.hive کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع phantom.hive
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 1,634
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #11
زیر باران که قدم می‌زنم، یادت چتر سوراخ شده‌ای می‌شود که از میان سوراخ‌هایش، قطره قطره باران بر وجودم چکه چکه می‌کند...
تو با او می‌خندی، من با یادت می‌گریم و نمی‌دانم آسمان به شیرینی تو می‌بارد یا تلخی من...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #12
تجربه به من آموخته، "اصل زندگی، مردگی است."
می‌خواهی زندگی کنی، رگ احساست را بزن و پای حکم بالای دار رفتن دل و قلبت را امضا کن.
دل و قلب که داشته باشی، زندگی نمی‌کنی. عروسکی از خود می‌سازی اشک ریزان که معشوق، او را به دره‌های فراموشی کودکی می‌اندازد... تمام!
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #13
می‌دانی؟
دلم حال کسی را دارد که برای تولد عزیزترینش، تدارک پشت تدارک دیده است و همان عزیزترینش، نمی‌آید!
با دیگری قرار دارد...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #14
سه نقطه... سه نقطه... سه نقطه...
تمام زندگی‌ام سه نقطه شده است.
نمی‌دانم، شاید سرنوشت تاب بیشتر از این غم‌ نوشتن را ندارد...‌ خوشحالی‌ام را جایز ندیده، رهایم کرده است...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #15
کرور کرور خاک‌ که بر رویم ریختند؛ فهمیدم ذات زمین و زندگی، عاشق کشی است...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #16
می‌دانی دار دل چیست؟!
دار دل، رفتن تو است. با رفتنت، دل من را به جرم عاشقی به دار آویختی... دلم نیست شد و قلب وامانده‌ام هنوز برای تو می‌زند...
چرا عذاب وجدان نمی‌گیری؟!
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #17
می‌گویم:«درونم سیاه است.»
می‌گویی:«پس تو شیطانی.»
صبر نمی‌کنی... می‌روی...
کاش می‌ماندی؛ آن وقت سر در گوشت فرو می‌بردم و می‌گفتم که:«سیاه، رنگ عشق است...»
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #18
ثانیه‌هایم را با تو پیوند می‌زنم.
هر کدام صد ساعت می‌گذرند...
هر کدام، نیم صدم ثانیه می‌گذرند...
نمی‌دانم با تو خوش احوالم یا ناخوش!
فقط می‌دانم، باید باشی...
اشک‌هایم را هم که روان کنی، باید باشی...
دلم ریسمان سست یا پوسیده نیست که با چند بار خنجر زدن، رهایت کند...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #19
قلب من شکار است، تو شکارچی...
کاش لحظه‌ی اول دیدار اولمان، می‌گفتی که چنان شکارچی ماهری هستی؛ شاید می‌توانستم از روی دامت جست بزنم...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
  • نویسنده موضوع
  • #20
دل، امانت خدا است.
تا وقتی که برای خودم بود، هوایش را داشتم.
برای تو که شد، هر ثانیه، یک ترک برداشت...
من به درک، چرا هوای امانت خدا را نداری؟!
 
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا