متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

دلنوشته‌‌ی نوای‌نحس‌زندگی | phantom.hive کاربر انجمن یک رمان

  • نویسنده موضوع phantom.hive
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 39
  • بازدیدها 1,610
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #21
امشب، عجیب دلم برایت تنگ شده است. می‌گوید:«به ناکجاآباد، ناکجاآباد؛ قدم‌رو.»
دلم کیش و مات شده است اما به فرمانش گوش می‌دهم. من، سرباز وفادار دلم. دلی که هنوز هم برای توست...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #22
در دلم آشفته بازاری‌ است؛ امان از بی‌خریداری...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #23
درازای زمان در نبودت، زمزمه‌ی ناقوس مرگ را برایم زمزمه می‌کند. خیال می‌کند می‌ترسم و از تو دل می‌کنم. من برای تو این زندگی نفرین شده را تا ابد ادامه می‌دهم اما از تو دل نمی‌کنم...
زمان نمی‌فهمد. بگذار درازایش را بنوازد!
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #24
آشوب جان در تنم زلزله بر پا کرده و گچ درد روح، بر تخته‌ی چوبی شکسته‌ی دل و قلبم می‌نویسد. مجنون در پایش نشسته، اصول عاشقی را یاد می‌گیرد...
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #25
در سیاهی‌ای بی‌پایان گم شده بودم. گوی سفیدی در میان آن همه سیاهی دیدم. به سمتش دویدم. خواستم آن‌ را بردارم؛ سرد بود. رهایش کردم. زیادی سرد بود. تاب و توان نگه‌داشتنش را نداشتم. آن گوی کوچک سرد، بلور سرد سرنوشت من بود... از اشک‌های داغ روزگارم ساخته شده بود. کم چیزی که نبود...!
 

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #26
کنار ساحل قدم می‌زنم‌.
تو نیستی، آب دریا می‌نوازد.
می‌ایستم. تو نیستی، آب دریا پاهایم را می‌گیرد!
می‌بُرم. تو نیستی، کسی کنارم نیست. قدم‌هایم می‌روند.
آب بالا می‌آید. زانوهایم را رد می‌کند. دست‌های بی‌تو‌ام را رد می‌کند. شانه‌هایم را رد می‌کند.
سرم را در بغل می‌گیرد. نفسم بریده می‌شود‌. تو نیستی. من بی‌تو می‌میرم...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Fatemeh.M

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #27
روزهایم بی‌صدا در گذراند...
نه صدای خنده‌هایم گل‌های باغچه را می‌شکافد و نه صدای گریه‌هایم دل سنگریزه‌ها را آب می‌کند.
میان آشوب این زندگی نحس، من مرده‌ام.
آدم مرده که خنده و گریه ندارد...
آدم مرده، فقط یک جسم بی‌جان دارد. همین و...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Fatemeh.M

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #28
اشک‌ها، شبیه دانه‌های گرد برف‌اند!
هر دو زاده‌ای از بطن شکستن هستند.
دانه‌های گرد برف، تکه‌های شکسته شده‌ی ابرهایند و اشک‌ها، ذوب شده‌ی ترک‌های قلب‌هایند...
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Fatemeh.M

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #29
دانه‌های اشک‌هایم را با انگشت‌هایم تک به تک جمع کردم. در شیشه‌ی همراهم ریختم و رفتم و رفتم و رفتم...
به سفت‌ترین و سخت‌ترین سنگ دنیا رسیدم. اشک‌های حبس شده‌ام را بر رویش ریختم. ترک بر نداشت... تکه تکه شد! ریز ریز شد! مرا یاد لیوان شکسته و‌‌ پودر شده انداخت... و من ماندم و سوالی به وسعت یک دنیا! چرا قلب ریز ریز شده‌ی من از کار نمی‌ایستاد؟! زندگی با چنین درد و غمی که زندگی نبود. یک مرگ تدریجی و آرام بود!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Fatemeh.M

phantom.hive

رو به پیشرفت
سطح
0
 
ارسالی‌ها
168
پسندها
1,000
امتیازها
10,013
سن
21
  • نویسنده موضوع
  • #30
نگاهش می‌کنی. نگاهت می‌کنم. دوستش داری، دوستت دارم. زنجیره‌ی شور، تلخ و شیرین کوتاهی است!
اشک‌های من شوراند. مزه‌ی زندگی‌ام تلخ است و خنده‌های شما، عجیب شیرین!
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Fatemeh.M
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.
عقب
بالا