«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

شاعر‌پارسی اشعار کاظم بهمنی

  • نویسنده موضوع زینب میشی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 734
  • کاربران تگ شده هیچ

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #1
تیـــر برقـــی «چوبیم» در انتهای روستا

بی فروغم کرده سنگ بچه های روستا

ریشه ام جامانده در باغی که صدها سرو داشت

کـــوچ کردم از وطن ، تنهــــا بـــــرای روستـــــا

آمدم خوش خط شود تکلیف شبها،آمدم

نـــور یک فانوس باشــم پیش پای روستا

یاد دارم در زمین وقتی مرا می کاشتند

پیکرم را بــوسه می زد کدخدای روستا

حال اما خود شنیدم از کلاغی روی سیم

قدر یک ارزن نمــی ارزم بـــرای روستــــا

کاش یک تابـــوت بودم کــاش آن نجار پیر

راهیم می کرد قبرستان به جای روستا

قحطی هیزم اهالی را به فکر انداخته است

بد نگاهـــم می کند دیــــزی سرای روستــا

من که خواهم سوخت حرفی نیست اما کدخدا

تیـــر سیمانـــــی نخواهد شد عصــــای روستــا



کاظم...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #2
قدر‌نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی

قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی !

مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی

مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی

من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتی ست

عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی

یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست

بعد ِمن اندازه ی یک عشق، روشن نیستی!

لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل

از گزندِ بادهای ه*رز ایمن نیستی!

چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی

هرچه گوید عاشقم،می‌گویی: اصلا نیستی!

دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم

اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی


کاظم بهمنی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #3
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم

روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم


حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست

یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم


ماجراهایی که با من زیر باران داشتی

شعر اگر می‌شد قریب پنج دیوان داشتم


بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود

من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟


ساده از «من بی تو می‌میرم» گذشتی خوب من

من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم


لحظه تشییع من از دور بویت می‌رسید

تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم


کاظم بهمنی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #4
مثل گنجشکی که طوفان لانه اش را برده است
خاطرم از مرگ تلخ جوجه ها آزرده است

هر زمان یادت می افتم مثل قبرستانم و
سینه ام سنگ مزار خاطرات مرده است

ناسزا گاهی پیام عشق دارد با خودش
این سکوت بی رضایت نه؛ به من برخورده است

غیر از آن آیینه هایی که تقعر داشتند
تا به حالا هیچ کس کوچک مرا نشمرده است

تیر غیب از آسمان یک روز پایین می کشد
آن کسانی را که ناحق عشق بالا برده است

آن گلی را که خلایق بارها بو کرده اند
تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است

کاظم بهمنی
 
امضا : زینب میشی

زینب میشی

مدیر بازنشسته
سطح
25
 
ارسالی‌ها
1,983
پسندها
17,116
امتیازها
42,373
مدال‌ها
22
  • نویسنده موضوع
  • #5
نـه فـقـط از تـو اگــر دل بـکنـم می میرم

سایـه ات نـیـز بـیـفـتـد به تنـم می میرم

بین جان من و پیراهن من فرقی نیست

هـر یکی را کـه بـرایـت بـکَـنـم می میرم

بـرق چـشمـان تــو از دور مـرا می گـیـرد

مـن اگـر دسـت بـه زلفـت بزنم می میرم

بـازی مـاهی و گـربـه است نظر بـازی مـا

مثل یک تنگ شبی می شکنم می میرم

روح ِ برخاسته از من ...! ته ِ این کوچه بایست

بیش از ایـــن دور شوی از بـدنـــم می میرم...



کاظم بهمنی
 
امضا : زینب میشی
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] Bina.a

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #6
تو نبودی و به پاهای خدا افتادم
دست بی رحم ترین ثانیه ها افتادم

تو نبودی و تبِ فاصله ها پیرم کرد
عاشقِ شعر شدم، شعر زمینگیرم کرد

مثنوی كردمت و شكر به جا آوردم
توی هر بیت فقط اسم تورا آوردم

آرزو كردمت و بغض نوشتم حالا
پای تو آب شده خشت به خشتم، حالا

قدِ یک خاطره گهگاه کنارم بِنِشین
نه عزیزم! خبری نیست، از آن دور ببین

گریه ی مرد غریب َست، ولی حادثه نیست
غرق رویای خودش بود، غریبانه گریست

#کاظم_بهمنی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #7
من که دائم پای خود دل را به دریا می‌زنم
پیش تو پایش بیفتد قید خود را می‌زنم

در وجودم کعبه‌ای دارم که زایشگاه توست
از شکاف کعبه گاهی پرده بالا می‌زنم

این غبار روی لبهام از فراق بوسه نیست
در خیالم بوسه بر پای تو مولا می‌زنم

از در مسجد به جرم کفر هم بیرون شوم
در رکوعت می‌رسم خود را گدا جا می‌زند

اینکه روزی با تو می‌سنجند اعمال مرا
سخت می‌ترساندم، لبخند اما می‌زنم

من زنی را می‌شناسم در قیامت... بگذریم
حرف‌هایی هست که روز مبادا می‌زنم

#کاظم_بهمنی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #8
من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم
پیش‌شان سر بر نمی‌آرم، رعایت می‌کنم

هم‌چنان‌که برگ خشکیده نماند بر درخت
مایه‌ی رنج تو باشم رفع زحمت می‌کنم

این دهان باز و چشم بی‌تحرک را ببخش
آن‌قدر جذابیت داری که حیرت می‌کنم

کم اگر با دوستانم می‌نشینم جرم توست
هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت می‌کنم

فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا؟
در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم

یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم
لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم

ترک افیونی شبیه تو اگرچه مشکل است
روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم

توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت
می‌نشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم
‌‌‌
#کاظم_بهمنی
 
امضا : NASTrr
  • Love
واکنش‌ها[ی پسندها] M.Fakher

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #9
آمدی بر سر قبرم ...نشد از قبر در آیم
تازه فهمیده ام این بندِ کفن فلسفه دارد

#کاظم_بهمنی
،
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #10
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را

حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رقیبان به تو این بندش را

منم آن شیخ سیه روز، که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را..

#کاظم_بهمنی
 
امضا : NASTrr

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 1, کاربر: 0, مهمان: 1)

عقب
بالا