«یلدا» یعنی یک دوستت دارم طولانی از لب‌هایی که یک سال سکوت کرده بودند.

شاعر‌پارسی اشعار کاظم بهمنی

  • نویسنده موضوع زینب میشی
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 16
  • بازدیدها 734
  • کاربران تگ شده هیچ

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,917
پسندها
55,449
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #11
مثل گنجشکی که طوفان لانه اش را برده است

خاطرم از مرگ تلخ جوجه ها آزرده است

هر زمان یادت می افتم مثل قبرستانم و

سینه ام سنگ مزار خاطرات مرده است

ناسزا گاهی پیام عشق دارد با خودش

این سکوت بی رضایت نه؛ به من برخورده است

غیر از آن آیینه هایی که تقعر داشتند

تا به حالا هیچ کس کوچک مرا نشمرده است

تیر غیب از آسمان یک روز پایین می کشد

آن کسانی را که ناحق عشق بالا برده است

آن گلی را که خلایق بارها بو کرده اند

تازه هم باشد برای من گلی پژمرده است

#کاظم_بهمنی
 
امضا : NASTrr
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #12
خنده‌ات طرح لطیفیست که دیدن دارد

ناز معشوق دل‌آزار خریدن دارد


فارغ از گله و گرگ است شبانی عاشق

چشم سبز تو چه دشتی‌ست! دویدن دارد


شاخه‌ای از سردیوار به بیرون جسته

بوسه‌ات میوه ی سرخی‌ست که چیدن دارد



عشق بودی و به اندیشه سرایت کردی

قلب با دیدن تو شور تپیدن دارد





وصل تو خواب و خیال است ولی باور کن

عاشقی بی سر و پا عزم رسیدن دارد



عمق تو دره ژرفی‌ست؛ مرا می‌خواند


کسی از بین خودم قصد پریدن دارد




اول قصه هر عشق کمی تکراری‌ست

آخر قصه فرهاد شنیدن دارد
 

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #13
من به بعضی چهره‌ها چون زود عادت می‌کنم




پیش‌شان سر بر نمی‌آرم، رعایت می‌کنم






هم‌چنان که برگ خشکیده نماند بر درخت




مایه‌ رنج تو باشم رفع زحمت می‌کنم






این دهان باز و چشم بی‌تحرّک را ببخش




آن‌ قدر جذّابیت داری که حیرت می‌کنم






کم اگر با دوستانم می‌نشینم جرم توست




هر کسی را دوست دارم در تو رؤیت می‌کنم






فکر کردی چیست موزون می‌کند شعر مرا؟




در قدم برداشتن‌های تو دقت می‌کنم






یک سلامم را اگر پاسخ بگویی می‌روم




لذتش را با تمام شهر قسمت می‌کنم






ترک افیونی شبیه تو اگر چه مشکل است




روی دوش دیگران یک روز ترکت می‌کنم






توی دنیا هم نشد برزخ که پیدا کردمت




می نیشینم تا قیامت با تو صحبت می‌کنم
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #14
قدر‌نشناس ِ عزیزم، نیمه ی من نیستی


قلبمی اما سزاوار تپیدن نیستی !





مادر این بوسه های چون مسیحایی ولی


مرده خیلی زنده کردی، پاکدامن نیستی





من غبارآلود ِهجرانم تو اما مدتی ست


عهده دار ِ آن نگاه ِ لرزه افکن نیستی





یک چراغ از چلچراغ آرزوهایت شکست


بعد ِمن اندازه ی یک عشق، روشن نیستی!





لاف آزادی زدی؛ حالا که رنگت کرده فصل


از گزندِ بادهای ه*رز ایمن نیستی!





چون قیاسش می کنی با من، پس از من هرکسی


هرچه گوید عاشقم،می‌گویی: اصلا نیستی!





دست وقتی که تکان دادی عجب حالی شدم


اندکی برگشتم و دیدم که با من نیستی
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] SAN.SNI

(فاطمه1381)

مدیر بازنشسته
سطح
4
 
ارسالی‌ها
2,965
پسندها
3,118
امتیازها
28,773
مدال‌ها
3
  • #15
کسی که در حضور تو غـزل ارائه می کند


حـرف نمی زند تو را ،عمل ارائه می کند



فقـط برای کام خود لـب تو را نمی گزم


کسی که شهد می خورد عسل ارائه میکند



نشسته بین دفترم نگاه ِ لــــرزه افـکنت


و صفحه صفحه شاعرت گسل ارائه میکند



به کُشته مرده های تو قسم که چشم محشرت


به خاطر ِ معـــاد تـو اجـــل ارائه می کند



« رفــاه ِ » دست های تو شنیده ام به تازگی


برای جــذب مشتری « بغـــل » ارائه میکند



بگو به کعبه از سحر درون صـــف بایستد


ظهــر ، قریش ِ طبع من هُبَل ارائه میکند



ظهــر ، کیس ِ دینی و مـن و تـو و معـلمی


که هی برای بـــودنت عـلل ارائه می کند!



و غیبتی که می زند برای آن کسی ست که


نشسته در حضــــور تو غزل ارائه می کند!
 

m.sina

کاربر خبره
سطح
14
 
ارسالی‌ها
3,536
پسندها
7,166
امتیازها
35,773
مدال‌ها
16
  • #16


تو همانی که دلم لک زده لبخندش را
او که هرگز نتوان یافت همانندش را
منم آن شاعر دلخون که فقط خرج تو کرد
غزل و عاطفه و روح هنرمندش را
از رقیبان کمین کرده عقب می ماند
هر که تبلیغ کند خوبی دلبندش را
مثل آن خواب بعید است ببیند دیگر
هر که تعریف کند خواب خوشایندش را
مادرم بعد تو هی حال مرا می پرسد
مادرم تاب ندارد غم فرزندش را
عشق با اینکه مرا تجزیه کرده است به تو
به تو اصرار نکرده است فرایندش را
قلب من موقع اهدا به تو ایراد نداشت
مشکل از توست اگر پس زده پیوندش را
حفظ کن این غزلم را که به زودی شاید
بفرستند رفیقان به تو این بندش را
منم آن شیخ سیه روز که در آخر عمر
لای موهای تو گم کرد خداوندش را​
 
امضا : m.sina

M.Fakher

نویسنده انجمن
سطح
36
 
ارسالی‌ها
2,584
پسندها
38,804
امتیازها
66,873
مدال‌ها
40
سن
21
  • #17
تا تو بودی در شبم، من ماه تابان داشتم
روبروی چشم خود چشمی غزلخوان داشتم

حال اگر چه هیچ نذری عهده دار وصل نیست
یک زمان پیشآمدی بودم که امکان داشتم

ماجراهایی که با من زیر باران داشتی
شعر اگر می‌شد قریب پنج دیوان داشتم

بعد تو بیش از همه فکرم به این مشغول بود
من چه چیزی کمتر از آن نارفیقان داشتم؟

ساده از «من بی تو می‌میرم» گذشتی خوب من
من به این یک جمله ی خود سخت ایمان داشتم

لحظه تشییع من از دور بویت می‌رسید
تا دو ساعت بعد دفنم همچنان جان داشتم
 
امضا : M.Fakher

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا