You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
متفرقه ادبیات جهان
-
نویسنده موضوع
SHIRIN.SH
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
145
-
بازدیدها
6,022
-
کاربران تگ شده
هیچ
- وضعیت
-
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.
گفتی چه کسی؟ درچه خیالی؟ به کجایی؟
بیتاب توأم ،محو توأم ،خانه خرابم
| بیدل دهلوی |
خندیدن، خطر دیوانه قلمداد شدن را دارد.
گریستن، خطر احساساتی قلمداد شدن را دارد،
ابراز احساسات، خطر برملاشدن شخصیت را دارد،
عشق ورزیدن، خطر این را دارد که متقابلا به ما عشق نورزند!
زیستن، خطر مردن را دارد؛ تلاش کردن، خطر شکست را دارد؛
ولی با خطر نکردن، بردهای خواهید بود که گرفتار زنجیر قاطعیت شده است و آزادی را به اسارت داده است؛
تنها یک نفر آزاد است، آن که خطر کند...
| ریچارد لیدر |
" فی عینیکِ
خلاصةُ حُزنِ البشریَّه... "
در چشمانت
خلاصهی اندوه انسانهاست...
| نزار قبانی |
بعضى صبح ها که از خواب پا میشى با خودت فکر میکنى
"نمیتونم از پسش بر بیام"
و بعد تو دلت میخندی
و یاد تمام صبح هایى میفتى که این فکر رو داشتی...
| چارلز بوکفسکی |
دوستت دارم
نه تنها برای آنچه که هستی
بلکه برای آنچه که هستم، هنگامی که با توام
دوستت دارم
نه تنها برای آنچه که از خود ساخته ای
بلکه برای آنچه که از من می سازی
دوستت دارم
برای بخشی از وجودم که تو شکوفایش می کنی
دوستت دارم
چون دست بر دل فسرده ام می نهی،
زنگارهای بی ارزش و بی مقدار به سویی می زنی و نور می تابانی
بر گنجینه های پنهانی که تاکنون در ژرفا مانده بودند
دوستت دارم
چون یاریم می کنی که از تخته پاره های زندگی، نه یک کپر، که معبدی در خور بنا...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
نشاط این بهارم بی گلِ رویت
چه کار آید؟
تو گر آیى،
طرب آید
بهشت آید
بهار آید...
| بیدل دهلوی |
آخرین ویرایش
دوست داشتن
هنر مبالغه ست؛
اغراق کنید...
| عصمت اُوزِل |
این زن
هنگام که آواز میخواند
پرندهای را به خاطرم میآورد
اما نه پرندهای را در آواز
که پرندهای را به پرواز
| فرریرا گولار / ترجمه: محسن عمادی |
چونان صاعقه اى بر من فرود آمدى
و دو نیمم کردى؛
نیمى که دوستت مى دارد،
و نیمى دیگر که رنج مى برد
به خاطر نیمه اى که دوستت دارد.
| غاده السمان |
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با یک فنجان چای،
یک تکه نان
یک مداد سیاه،
چند ورق کاغذ...
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با یک پیراهن کهنه،
یک شلوار پاره پاره
دست هایی خالی،
جیب هایی سوراخ
می خواهم تو را دوست داشته باشم
درون این اتاق پنهانی،
پشت سیم خاردارهای تیز
روبروی گلوله باران های دشمن.
می خواهم تو را دوست داشته باشم
با کمی زندگی
اندکی زنده ماندن...
| انسی الحاج / ترجمه: بابک شاکر |
- وضعیت
-
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.