جاوا اسکریپت غیر فعال است برای تجربه بهتر، قبل از ادامه، جاوا اسکریپت را در مرورگر خود فعال کنید.
You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser .
متفرقه ادبیات جهان
نویسنده موضوع
SHIRIN.SH
تاریخ شروع
19/10/18
پاسخها
145
بازدیدها
6,017
کاربران تگ شده
هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.
با هم که باشیم سه تاییم
من، تو و بوسه
بی هم چهار تاییم
تو با تنهایی
من با رنج
| لطیف هلمت / ترجمه: آرش سنجابی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
غمگینت خواهند کرد،
بسیار هم غمگین
آن وقت حتما مرا به خاطر
خواهی آورد!
| جمال ثریا / ترجمه: بهرنگ قاسمی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
چیزهایی در سرزمین من
همیشه بسیارند
همیشه هستند!
احزاب
فقر
و لحظههای جدایی...
| احمد مطر / ترجمه: قاسم ساجدی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
عشق تمام تاریخ زندگی یک زن
و تنها اپیزودی از زندگی یک مرد است!
| مادام دو استائل |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
مگر چه می خواهم از وطن؟
جز لقمهای نان و خیالی آسوده.
چه میخواهم؟
جز تکهای آفتاب و
بارانی که آهسته ببارد،
جز پنجرهای که
رو به عشق و آزادی گشوده شود،
مگر چه خواستم از وطن
که از من دریغش کردند.
آه ای میهن مغموم
وطن از پا افتاده
بدرود
بدرود...
| شیرکو بیکس |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
+ چرا رنجم میدهی؟
- چون دوستت دارم.
+ نه دوستم نداری. وقتی کسی را دوست داریم، خوشی اش را میخواهیم نه رنجش را...
- وقتی کسی را دوست داریم تنها یک چیز را میخواهیم. عشق را، حتی به قیمت رنج!
| ایتالو کالوینو / ترجمه: مهدی سحابی |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
اگر دوستم داری تمام و کمال دوست بدار
نه زیر خطی از سایه روشن
اگر دوستم داری سیاه و سفیدم را دوست بدار
و خاکستری و سبز و طلایی و درهم
روز دوستم بدار
شب دوستم بدار
و در بامداد با پنجرهای باز
اگر دوستم داری مرا تکه تکه نکن
تمام و کمال دوستم بدار
یا اصلا دوستم ندار...
| هوگو ماوریس کلاوس |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
به من بیاموز
چگونه عطر به گل سرخش بازمیگردد
تا من به تو بازگردم...
مادر
به من بیاموز
چگونه خاکستر، دوباره اخگر میشود
و رودخانه، سرچشمه
و آذرخشها، ابر
و چگونه برگهای پاییز دوباره به شاخهها بازمیگردد
تا من به تو بازگردم مادر...
| غاده السمان |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
چگونه فراموش کنم
که جوانی من
چطور سرد و خاموش گذشت؟
چه راه ها
دوشادوش آن کس رفتم
که اصلا دوستش نداشتم
و چه بارها دلم هوای آن کس کرد
که دوستش داشتم
حالا دیگر راز فراموشکاری را از همه ی فراموشکاران بهتر آموخته ام
دیگر به گذشت زمان اعتنایی نمی کنم
اما آن بوسه های نگرفته و نداده
آن نگاه های نکرده و ندیده را
چه کسی به من باز خواهد داد؟
| آنا آخماتووا / ترجمه: احمد پوری |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
رویاهای هلاک شده ی جوانی ام را پس بده،
من هم
همه ی دختران سنگدل و گل های زنگ زده و ستاره های کور را
به تو پس می دهم...
ای تبعیدگاهی
که اسم سرزمین بر خود گذاشته ای !
| لطیف هلمت |
ما سال ها اندوه را بر دوش کشیدیم
و صبح طلوع نکرد.
| محمود درویش |
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمیتوان پاسخ جدیدی فرستاد.