نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

بدترین سوتی که تو عمرت دادی چی بوده؟

  • نویسنده موضوع Fati.r
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 26
  • بازدیدها 1,973
  • کاربران تگ شده هیچ

Fati.r

کاربر نیمه فعال
سطح
5
 
ارسالی‌ها
563
پسندها
2,284
امتیازها
12,773
مدال‌ها
5
  • نویسنده موضوع
  • #1
1531914581030266.jpg
 

آتابای

کاربر حرفه‌ای
سطح
44
 
ارسالی‌ها
2,026
پسندها
104,755
امتیازها
64,873
مدال‌ها
36
  • #2
جلو یکی از یکی دیگه بد گویی کردم خفن
بعدش یارو گفت اونی که داری ازش بدگویی میکنی بابامه /:
 

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,755
پسندها
41,101
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • مدیر
  • #3
داشتم از معلممون بد میگفتم ... نگو پشتم وایستاده بوده -__-
به من میگن تهِ شانس
 
امضا : Kalŏn

sara.gh

کاربر فعال
سطح
6
 
ارسالی‌ها
1,055
پسندها
12,993
امتیازها
40,673
مدال‌ها
7
  • #4
داشتم از معلممون بد میگفتم ... نگو پشتم وایستاده بوده -__-
به من میگن تهِ شانس
منم ب این درد دچار شدم............ اخرش معلممون گف چیزی دیگه ای نمونده سارا جان!! اگ مونده میخای کمکت کنم
ساراجانش معنی داشتااااااا .........
 

Kalŏn

پرسنل مدیریت
مدیر تالار شعرکده
سطح
41
 
ارسالی‌ها
9,755
پسندها
41,101
امتیازها
96,873
مدال‌ها
42
  • مدیر
  • #5
یه پسره ای هست تو محله مون. کلا بدم میاد ازش. داشتم بدشو میگفتم پیشِ دوستم یهو گفت دوست پسرمه.
تبخیر شدم !!!!
تقصیر خودش بود خب. باید میگفت دوست پسرشه تا من چیزی نگم!!!
 
امضا : Kalŏn

°• asma •°

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
0
پسندها
24
امتیازها
30
  • #6
تو مدرسه زنگ ورزش بیکاربودیم بچه ها گیر دادن بیا به ما شافل یاد بده من حس استاد بودنم گرفت گفتم پس بریم پشت مدرسه که دوربین نباشه اقا من اون وسط یه حرکت رفتم یه دفه دیدم معلم ورزشمون صداش از پشت سرم میاد :به به به به چکار میکنین انجام حرکات غیر شرعی! بچه ها هم نامردی نکردم همرو انداختن گردن من که اقا این مارو اغفال کرده .... هیچی دیگه یه تنبیه خوشگلم کرد منو
 

زری ح

نو ورود
سطح
6
 
ارسالی‌ها
38
پسندها
570
امتیازها
6,463
مدال‌ها
5
  • #7
دوست پسر دوستمو تو عروسی دیدم اومدم پنهونی ازش عکس بگیرم بفرستم واسه دوستم..گوشیو گذاشتم در گوشم که مثلا دارم صحبت میکنم .عکسو که گرفتم فلش زد
 

Ashk

نو ورود
سطح
0
 
ارسالی‌ها
23
پسندها
2,317
امتیازها
13,073
  • #8
با ژینا رفتیم از ازمایشگاه مدرسه مولاژ بیاریم گفتم حالا تنهاییم بیا کل ازمایشگاهو بگردیم یهو معلم فیزکمون از پشت سر گفت خوشم باشه خوشم باشه دیگه چیکار کنین
 
امضا : Ashk

.Asal.r

کاربر انجمن
سطح
20
 
ارسالی‌ها
380
پسندها
14,593
امتیازها
33,373
مدال‌ها
18
  • #9
یه بار داشتم پاستیل میخوردم(مامانم میگه اینا اشغاله) بعد دایی بزرگم اومد نشست کنارم(اخلاقش شدید ...)
منم حواس پرت یهو بهش گفتم:دایی اشغال میخوری؟ ینی یجوری نگام کرد که کلا تو افق محو شدم از این بدترم دارم که قابل گفتن نیس
 
آخرین ویرایش
امضا : .Asal.r

Dr.z-a

رفیق جدید انجمن
سطح
0
 
ارسالی‌ها
39
پسندها
650
امتیازها
3,933
  • #10
تا حالا شده معني كلمه اي رو ندونين وقتي جلوي باباتون از مامانتون ميپرسين تازه به عمق كلمه اي كه گفتين پي ميبرين خفن!!!!

يك بار داشتم با دوستم صحبت ميكردم يك نفرم داشت ميدويد بعد خورد به من و منم خوردم به دوستم كه افتاد تَو سطل شير بعد تَو دفتر ازم پرسيدن كه كارم عمدي بوده يا نه چون تفاوتشونو نميدونستم گفتم عمدي بوده يعني كل دفتر رفت رو هواا
 
عقب
بالا