یه پسره ای هست تو محله مون. کلا بدم میاد ازش. داشتم بدشو میگفتم پیشِ دوستم یهو گفت دوست پسرمه.
تبخیر شدم !!!!
تقصیر خودش بود خب. باید میگفت دوست پسرشه تا من چیزی نگم!!!
تو مدرسه زنگ ورزش بیکاربودیم بچه ها گیر دادن بیا به ما شافل یاد بده من حس استاد بودنم گرفت گفتم پس بریم پشت مدرسه که دوربین نباشه اقا من اون وسط یه حرکت رفتم یه دفه دیدم معلم ورزشمون صداش از پشت سرم میاد :به به به به چکار میکنین انجام حرکات غیر شرعی! بچه ها هم نامردی نکردم همرو انداختن گردن من که اقا این مارو اغفال کرده .... هیچی دیگه یه تنبیه خوشگلم کرد منو
یه بار داشتم پاستیل میخوردم(مامانم میگه اینا اشغاله) بعد دایی بزرگم اومد نشست کنارم(اخلاقش شدید ...)
منم حواس پرت یهو بهش گفتم:دایی اشغال میخوری؟ ینی یجوری نگام کرد که کلا تو افق محو شدم از این بدترم دارم که قابل گفتن نیس
تا حالا شده معني كلمه اي رو ندونين وقتي جلوي باباتون از مامانتون ميپرسين تازه به عمق كلمه اي كه گفتين پي ميبرين خفن!!!!
يك بار داشتم با دوستم صحبت ميكردم يك نفرم داشت ميدويد بعد خورد به من و منم خوردم به دوستم كه افتاد تَو سطل شير بعد تَو دفتر ازم پرسيدن كه كارم عمدي بوده يا نه چون تفاوتشونو نميدونستم گفتم عمدي بوده يعني كل دفتر رفت رو هواا