متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

متون و دلنوشته‌ها ⊰| چند لحظه لطفا |⊱

  • نویسنده موضوع R_MāN'8
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 568
  • بازدیدها 16,680
  • کاربران تگ شده هیچ
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

t.sh

کاربر فعال
سطح
16
 
ارسالی‌ها
789
پسندها
9,340
امتیازها
27,673
مدال‌ها
18
  • #531
هیس باید سکوت کنی و گوش بسپاری....
به فریاد ها و نعره هایی که مشکلات می کشند!
این یعنی تو دوباره تونستی شکستشون بدی...
 

sarvin

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
52
پسندها
410
امتیازها
2,623
مدال‌ها
1
سن
22
  • #532
_ یا من احمقم که
دوست دارم
یا تو احمقی که دوست داشتنم رو نمی فهمی!××
 
آخرین ویرایش
امضا : sarvin

sarvin

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
52
پسندها
410
امتیازها
2,623
مدال‌ها
1
سن
22
  • #533
بعضی وقتا
قلبت یه جوری تحت فشاره
که اگه اشک هات به دادت نرسن میمیری!××
 
آخرین ویرایش
امضا : sarvin

sarvin

رفیق جدید انجمن
سطح
3
 
ارسالی‌ها
52
پسندها
410
امتیازها
2,623
مدال‌ها
1
سن
22
  • #534
لبخند زدن
خیلی راحت تر از اینه که
بخوای به همه توضیح بدی چرا حالت خوب نیست!××
 
آخرین ویرایش
امضا : sarvin

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • #535
چشمانت برف است!
لبهایم شب! و برفی که شب را به سکوت وادار می‌کند...
#علی_سلطانی
***
حواست هست که چه جور حل کردی
خودتو مثل یه شکر خوش مزه تو تمام جونم!
 
آخرین ویرایش
امضا : ༆ALN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R_MāN'8

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • #536
زمستون بود، هوا سرد، داشتیم باهم قدم میزدیم. توی پیاده رو، کنار هم ، زیر بارون، دستم توی جیب کاپشنم بود که یه نگاهی بهم کردو گفت
دستام یخ کرده، منم نگاش کردم و با یه لبخندو زل زدن توی چشاش بهش فهموندم که قراره چیکار کنم، دستشو گرفتم و دستِ دوتامونو کردم توی جیبم و تا خونشون رفتیم‌
و رسوندمش، دمِ خونشون که رسیدیم وقتی داشت باهام خداحافظی میکرد بهش گفتم کاش میشد دستتو توی جیبم جا بزاری..

#امیر_مازندرانی
 
امضا : ༆ALN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R_MāN'8

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • #537
میگف وقتی سرت رو پاش باشه یه جای مخفی رو کشف میکنی. گفتم کجا؟ گف زیر چونش.
اونجا رو کسی تاحالا نبوسیده. برو جای پای لباتو حک کن. با لبات امضا بزن بیا. اونجارو شاید یکی دو نفر در طول عمرش ببوسن. اونم تازه شاید.
گفتم هوم.

#آندرومدا
 
امضا : ༆ALN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R_MāN'8

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • #538
آن قدر شب‌ها به ستاره‌ها نگاه کردم که شاید او هم به آسمان نگاهی انداخته باش
د هر چند گذرا، آن قدر به پرنده‌ها چشم دوختم که شاید از بالای خانه‌اش گذر کرده باشند.
و آن قدر به نسیم سلام کردم که شاید صدای مرا به گوش او برساند، ولی کمترین اثری از او نیافتم..

#عباس_معروفی
 
امضا : ༆ALN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R_MāN'8

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • #539
کار هرشب من شده گوش دادن به نوار قدیمی که از صدای خنده های تو؛توی زیرزمین خونه حوض دار بی ماهی قدیمیمون دارم!
***
دستانم را بگیر و مرا به قِدمَت سالیانی طولانی در کنار خودت محکوم به پیرشدن کن!
 
امضا : ༆ALN
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] R_MāN'8

༆ALN

کاربر فعال
سطح
2
 
ارسالی‌ها
1,286
پسندها
6,206
امتیازها
24,673
مدال‌ها
1
  • #540
‌نگاه او به من کفايت میکرد برای سرمستی وصف ناپذيرم، اگر چشمان عالمی حتی نسبت به من کور میشد
#محمود_دولت_آبادی
***
که میشود لحظه ها سرمست بود در آغوش او.
 
امضا : ༆ALN
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا