كاش همان بارِ اول كه ديدمت،
همان جا پيشانیات را میبوسيدم و
از اين جملههای معروف می گفتم:
عزيزِ من، ما به دردِ همديگر نميیخوريم...
و تمام!
اما ادامهات دادم
و اشتباه هم ادامهات دادم...
خيلی از لباسها، فقط توی اتاق پُرُو قشنگ اند
نبايد انتخابشان كرد... :)
تو را نمی بخشم!
نه برای آزار و اذیت های مداومت!
نه برای معشوقه گرفتنت!
نه برای کرور کرور دروغ هایت!
نه برای نماندن پای حرف هایت!
تو را نمیبخشم!
بخاطر تمامِ کسانی که بعد از تو
نتوانستم ذره ای دوستشان داشته باشم!!
همان اولش هم اشتباه میکردم. اشتباه میکردم که توضیحِ اضافه میدادم به آدمها تا در خیالشان برایم فکرهای دیگری نکنند، اشتباه میکردم. باید میگذاشتم هرچه به ذهنشان میرسد تصورم کنند و در دادگاه بی منطق افکارشان هرچه در توان دارند با من بجنگند و محاکمهام کنند.
ذهنهای کوچک، جز وصلههای ناجور، چیز دیگری برای عَرضه ندارند، همانطور که ذهنهای بزرگ بهقدری سرگرم بلندپروازیهای خودشاناند که فرصتی برای قضاوت کردن من ندارند. باید اجازه میدادم آدمهای کوته فکر، مطابق با اصالت وجودیشان قضاوتم کنند، چرا که این قضاوت، چیزی را عوض نمیکرد، فقط همان لحظه که آنها در دادگاه یکطرفهای که قاضی و تنها نظارهگرش خودشان بودند از سنگینیِ حجم تحلیل و قضاوتها عذاب میکشیدند؛ من آرام و...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اینکه بهم میگی خودت اومدی توی زندگیم، الانم اگه میخوای میتونی برگردی سر جای قبلیت؛ مثل این میمونه به یکی که با قایقش وسط دریا گم شده بگی خودت رفتی توو دریا، پس خودتم برگرد. شاید به نظرت منطقی بیاد، ولی به نظر من انسانی نیست.