متن با فونت FarhangBlack
در پاییز، نغمه‌های نوشتن در آسمان معلق‌اند. داستان‌هایی که با هر دم سردی از باد، جان می‌گیرند و دل‌ها را می‌نوازند.

عاشقانه‌ها عاشقانه‌های سید علی صالحی

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #81

اینجا
نه فاصله دورم می‌کند از درد،
نه فرصتِ عمری که بیدادِ آدمی...!

فهمیدی منظورم چیست!؟

در تبعیدِ آدمی به اندوهِ آدمی
سال‌هاست
که مرا به سرزمینِ ری فرستاده‌اند
نزدیکِ کوهِ سیاه.

اینجا
من
فقط
حق دارم باران را بشنوم
و گاهی با دیوار سخن بگویم.

من
امشب
اینجا
فرار کرده‌ام به دامنه‌های دماوند.

#سیدعلی_صالحی
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #82

اینجا
نه فاصله دورم می‌کند از درد،
نه فرصتِ عمری که بیدادِ آدمی...!

فهمیدی منظورم چیست!؟

در تبعیدِ آدمی به اندوهِ آدمی
سال‌هاست
که مرا به سرزمینِ ری فرستاده‌اند
نزدیکِ کوهِ سیاه.

اینجا
من
فقط
حق دارم باران را بشنوم
و گاهی با دیوار سخن بگویم.

من
امشب
اینجا
فرار کرده‌ام به دامنه‌های دماوند.

#سیدعلی_صالحی


 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #83

هوای امروزِ خانه
خيلی خوش است
مادرم از جنوب زنگ زد، گفت:
- پيری از نور و نماز به خوابم آمد
می‌گفت حالِ علی خوب است.
حالا مادر ... حالِ خودت چطور است؟

اتفاقِ آسانی بود
يکی دو قدم با همان بيمِ ساده‌ی آشنا
رفتيم تا حوالی روياهای ماه
مزارها را شمرديم
مردگان بيدار بودند
اصلا فکر نمی‌کردم اين همه آدمی
مرا دوست می‌دارند!

من هيچ وقت ماه را زيرِ ابر نخواسته‌ام
آينه ...، باز گفتم آينه، بگويم ...
آينه بايد از غبارِ گريه عين آينه باشد!
چهار تا حرفِ ساده که چيزی از چراغ کَم نمی‌کند
ستاره فراوان است!

#سیدعلی_صالحی

#آخرين_عاشقانه‌های_ری‌را



 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #84
بر میگردیم
نگاه می کنیم
امیدوار به آواز آدمی...!
آیا شفای این صبح ساکت غمگین
بی خواب آخرین ستاره میسر نیست ؟
همیشه همین قدم های نخستین رفتن است
که راز آن آخرین منزل رسیدن را رقم می زند .

#سیدعلی_صالحی



 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #85
می‌گويم نمی‌شود يک شب بخوابی وُ
صبحِ زود
يکی بيايد و بگويد
هر چه بود تمام شد به خدا ...!؟

تو هميشه از همين فردا
از همين يکی دو ساعتِ بی‌رويای پيشِ‌رو می‌ترسی
می‌ترسی از رفتن، از نيامدن
می‌ترسی از همين هوای ساکتِ بی‌منظور،
می‌ترسی يک وقتی دستی بيايد
روی سينه‌ی باران بزند
کاسه‌های خالیِ اهلِ خانه را بشکند.

اصلا تو از شکستنِ بی‌دليلِ دريا می‌ترسی!

ترا به خدا نترس!
از اين که از تو سوال شود
از اين که از تو بپرسند اصلا چه کاره‌ای
اينجا چه می‌کنی
چرا بی‌چراغ و چرا بی‌چرا ...؟
بگو نمی‌شود يک شب بخوابی و
صبحِ زود ...

بعد اگر دستِ خالی به خانه برگشتی
بگو کوپن‌های باطله را در باد نمی‌خرند
تمام روز باد می‌آمد
بگو بعضی از احتمالِ حادثه می‌ترسند.

به اين زمستانِ سياه
نايلون...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #86

بو، بوی خوش پيراهن پدر،
چُرتِ خُمارِ ظهر، عطر عجيب خواب
گِل نَمور حاشيه، قطره، حوصله، شير آب
چه شمارش صبوری!
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"

بادبزن را از اين دست
به آن دست خسته می‌دهم
پدر بوی دريا و گندم و گريه می‌دهد.

خُرد و خرابِ سنگ و تابه و طراز
پهلو به پهلو که می‌شود
شوره‌ی خيسِ عرق در بناگوشِ مرده می‌دود
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"

بو، بوی خوش پيراهن پدر
چند ابر پراکنده بالای کوه
پَرپَر پشه‌ای بال ابروی پير
عطر خيس حصير، بادبزن، بوريا،
و زندگی که چيزی نيست
که چيزی نبوده است:
يعنی قشنگ سخت،
سخت و قشنگ و ساده،
خوش و گزنده و بی‌تاب،
پياده‌ی غمگين، تبسم تلخ.
"دردت به جانم عَلو، بادم بزن بابا!"

بو، بوی خوش پيراهن پدر
و کودکی غمگين که قرن‌ها بعد
بی‌ديده ... دريا را...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #87

تا امروز
صد و سه روز وُ
چند ساعتِ ستمگر است
دارم زیرِ دندانِ این دیوارها
جویده می‌شوم،
با این حال
در برابرِ تکرار و کسالتِ این روزها
تسلیم...غیرِ ممکن است!

با امروز
صد و سه روز وُ
چند ساعتِ ستمگر است
صدایِ خُرد شدنِ استخوان‌های خود را
از درونِ همین دیوارها می‌شنوم،
با این حال
من حالِ تو را خواهم گرفت
ویروسِ ولگردِ کوچه‌ها!

برو...!
حوصله‌ات را ندارم بلند شوم بروم
گوشی را بردارم بپرسم
پیادهٔ این شبِ ناپیدا کیست.

من تو را می‌شناسم کرونا
دستت را از روی زنگ بردار،
کسی خانه نیست!

#سیدعلی_صالحی


 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #88

زنهار !
در سرزمین من
روی هیچ حادثه‌ای قسم نخور؛
روی هیچ شب‌کوری شرط نبند.
ما اینجا همه از ازل باخته به دنیا می‌آییم؛
اما حیرت اینجاست که،
سرانجام برد با ماست!

#سیدعلی_صالحی



 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #89
شما سرتان سلامت!
شما چه می‌دانید در این مَعبرِ بی‌چراغ
بر من چه رفته است.

شما چه می‌پرسید
من از تنفسِ ممنوعِ کلمات،
چگونه
در کالبدِ کُشته شدگانِ آزادی
دمیده‌ام!

بعد از این...باری
به چه کارِ من می‌آید
که در غیابِ من چه می‌گویید!

شما باز هم فراموش خواهید کرد
در معرضِ این ظلمتِ موْحِش
بر من چه رفته است.

زهی...زهی... زهی بی‌حیا!
آن سَرِ بُریده‌ای
که برای ترساندنِ من آورده‌اید،
سَرِ خودِ من است.

#سیدعلی_صالحی


 
امضا : NASTrr

NASTrr

پرسنل مدیریت
مدیر ارشد
سطح
42
 
ارسالی‌ها
7,916
پسندها
55,425
امتیازها
96,873
مدال‌ها
56
  • مدیرکل
  • #90
خرابم
ویرانم
واژه برایم بیاور بی‌انصاف
چه تند می‌زند این نبض بی‌قرار
باید برای عبور از اینهمه بی‌هودگی
بهانه بیاورم
بحث دیگری هم هست
یک شب
یک نفر شبیه تو
از چشمه انار
برایم پیاله آبی آورد
گفت
تشنگی‌های تو را
آسمان هزار اردیبهشت هم
تحمل نخواهد کرد...

#سیدعلی_صالحی


 
امضا : NASTrr

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا