دنباله دار چالش جدید جمله سازی

وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

blogmaker95

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
31/1/19
ارسالی‌ها
18
پسندها
222
امتیازها
1,003
مدال‌ها
2
سن
24
سطح
2
 
  • نویسنده موضوع
  • #81
بعد دوباره دوید تو کوچه و بچه قلدرا رو صدا زد
 
امضا : blogmaker95

._.Negar

کاربر سایت
رو به پیشرفت
تاریخ ثبت‌نام
16/1/20
ارسالی‌ها
236
پسندها
3,060
امتیازها
16,633
مدال‌ها
10
سطح
11
 
  • #82
یکیشون که از همه تپل تر بود، با اون موهای فرفریش که از عرق زیاد چسبیده بود به پیشونیش، درحالی که بستنیشو لیس میزد خنده ی بلندی کرد و گفت : بببببببه اینکه چوب کبریت خودمونه!
 

Queen of flowers

کاربر سایت
کاربر حرفه‌ای
تاریخ ثبت‌نام
16/12/19
ارسالی‌ها
1,416
پسندها
4,784
امتیازها
27,173
مدال‌ها
2
سطح
0
 
  • محروم
  • #83
با این حرف پسر مو فرفری، ترسی در دل پسرک به وجود امد؛استرس پسرک بیشتر شد و دستشویی اش گرفت
چون هر وقت پسر مو فرفری چنین حرفی می زد یعنی وای به حالت بود، دخلت را می اورد، تو را بی جون تحویل خانواده ات می داد.
پسر مو فرفری به خاطر تپل بودنش زور زیاد تری نسبت به بقیه داشت.
او به پسرک پیشنهادی داد، پیشنهادش این بود که پسرک با او مبارزه کند؛ انها گفتند که اگر پسرک برنده ی این مبارزه شود برای همیشه دست از سر او بر می دارند و اگر بازنده شود تا اخر عمر پسرک، او را ازار می دهند.
حال او باید مبارزه می کرد پس از انها پرسید:کی می خواهیم مبارزه کنیم؟
انها در جواب گفتند:یک هفته به تو وقت می دهیم تا خودت را اماده کنی بعد از یک هفته مبارزه ی ما شروع خواهد شد...
 

Maryam.chitsazii

کاربر فعال
کاربر فعال
تاریخ ثبت‌نام
15/10/19
ارسالی‌ها
977
پسندها
4,986
امتیازها
23,673
مدال‌ها
17
سطح
12
 
  • #84
حالا این پسرم این یه هفته رو با پول بخور و نمیری که داشت رفت و باشگاه ثبت‌نام کرد
 
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] HONEYEH

NARGES AMIRI

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
8/3/20
ارسالی‌ها
1,315
پسندها
33,620
امتیازها
61,573
مدال‌ها
23
سن
19
سطح
33
 
  • #85
خیلی ترسیده بود و نمیدانشت چه کند!
 
امضا : NARGES AMIRI
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] HONEYEH

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
20,840
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • مدیر
  • #86
امضا : bahareh.s

HONEYEH

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
12/2/20
ارسالی‌ها
1,496
پسندها
24,951
امتیازها
48,073
مدال‌ها
20
سن
23
سطح
28
 
  • #87
امضا : HONEYEH
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] HanAneH

bahareh.s

مدیر ترجمه + معلم انجمن
پرسنل مدیریت
مدیر تالار ترجمه
تاریخ ثبت‌نام
3/9/19
ارسالی‌ها
1,620
پسندها
20,840
امتیازها
43,073
مدال‌ها
29
سطح
28
 
  • مدیر
  • #88
می خواست فرم بدبختیاشو پرکنه که...
 
امضا : bahareh.s

زاده ی آتش

نو ورود
نو ورود
تاریخ ثبت‌نام
2/3/20
ارسالی‌ها
6
پسندها
57
امتیازها
83
سطح
0
 
  • #89
چون پسرک لاغربود وفرمی که پر کردوبه منشی داد منشی وقتی فهمید تازه کار است به او گفت دنبالم بیا
پسرک به همراه منشی از راهروی تنگی عبور کرد تا به یه درب رسید وقتی از درب خارج شد فهمید که اینجا در پشتی سالن است خواست برگردد و که دیر شده بود منشی با استفاده از داروی بیهوشی پسرک را بیهوش و سوار ون سیاه کرد ورفت گوشه ی دیوار با رئیسش تماس بگیردتا بگوید برای باند یه تازه کار پیدا کرده منشی نیز سوار ون شد و ون به حرکت در اومد.....
 

Shabnam~d

کاربر نیمه فعال
کاربر نیمه فعال
تاریخ ثبت‌نام
17/6/19
ارسالی‌ها
597
پسندها
4,516
امتیازها
21,973
مدال‌ها
15
سطح
12
 
  • #90
پسرک چشمان خسته اش را به سختی باز کرد و نگاهی به اطراف کرد...
با به یاد آوردن موقعیت تکانی خورد که با دست و پای بسته اش مواجه شد.
با خود گفت: آخه خدایا، چرا باید این همه بلا سر من بی...
تا خواست ادامه ی حرفش را در دل بازگو کند، ناگهان در سیاه رنگ فلزی با صدای جیر جیری باز شد و...
 
امضا : Shabnam~d
وضعیت
موضوع بسته شده است و نمی‌توان پاسخ جدیدی فرستاد.

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا