شاعر‌پارسی اشعار شاطر عباس صبوحی

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,754
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #91
ماکو
مردم از حسرت آهو روشان و رمشان

من ندانم به چه تدبیر بدام آرمشان

نیکرویان جهان را چو سرشتند ز گِل

سنگی اندر گِلشان بود همان شد دلشان
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,754
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #92
عاقبت به خیر
ترسا پسرا مسیح سیرم کردی

من شیخ بدم راهب دیرم کردی

از کعبه کشیدی سوی بتخانه مرا

صد شکر که عاقبت به خیرم کردی
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,754
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #93
اشک
چه شد که بر گل عارض گلاب می‌ریزی

ستاره بر رخ این آفتاب می‌ریزی

هزار دیده برای تو اشکریزان است

چرا تو اشک به مثال حباب می‌ریزی
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,754
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #94
سپیده دم
برداشت سپیده دم حجاب از طرفی

بگرفت نگار من نقاب از طرفی

گر نیست قیامت از چه رو گشته عیان

ماه از طرفی و آفتاب از طرفی
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,754
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #95
چشم تر

ای دلبر عیسی نفس ترسائی

خواهم به برم شبی تو بی ترس آئی

گه پاک کنی با آستین چشم ترم

گه بر لب خشک من لب تر سائی
 
امضا : ^Maryam^

^Maryam^

مدیر بازنشسته
مدیر بازنشسته
تاریخ ثبت‌نام
9/7/17
ارسالی‌ها
2,442
پسندها
3,754
امتیازها
28,773
مدال‌ها
4
سطح
10
 
  • نویسنده موضوع
  • #96
مخمّسات
ای زلف تو چون مار و رخ تو چون گنج

بی مار تو بیمارم و بی گنج تو در رنج

از سیلی عشق تو، رخم گشته چو نارنج

دین و دل و عقل و خرد و هوش مرا سنج

بر باد شده در صدد روی تو، هر پنج

هرگز نبود حور، چو روی تو، به رضوان

سروی به نکوئی قدت نیست به بستان

روی تو گل سرخ و خطت سبزه و ریحان

هم قند و نبات و شکر و پسته و مرجان

ریزد ز لب لعل سخنگوی تو، هر پنج

در دست غمت چند زنم ناله و فریاد

باز آی، که عشق تو مرا کند ز بنیاد

هرگز نبود چون قد و بالای تو شمشاد

حور و ملک و آدمی و جنّ و پریزاد

هستند ز خدّام سر کوی تو، هر پنج

ای خسرو خوبان، نظری کن سوی درویش

مگذار که از عشق تو گردد جگرم ریش

دیوانه عشق تو، ندارد خبر از خویش

خال و خط و زلف و مژه و چشم تو زان پیش

کردند برآشفتگی موی تو، هر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : ^Maryam^

موضوعات مشابه

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا