بیرون زدم از خاطراتت، برف می آمد
من گریه کردم آخرِ این قصه را باید...
حالا به فکر دردهای دیگرم باشم
بعد از تو فکر ضجّه های آخرم باشم
بعد از تو چشمم، گونه ام را آبیاری کرد
بعد از تو تهران، پا به پایم بی قراری کرد
بعد از تو راهی از جهنم رو به من وا شد
بعد از تو بهمن، بدترین میدانِ دنیا شد
بعد از تو کابوس و من و پایان رویایم
بعد از تو نفرین به تمام آرزوهایم
بعد از تو حتی خاطره هایم زمین خوردند
بعد از تو با پای خودم، نعش مرا بردند
بعد از تو حسرت آخرین حوای آدم بود
وقتی تویی در من برای ما...