فال شب یلدا

شاعر‌پارسی اشعار سیمین بهبهانی

  • نویسنده موضوع PaRIsA-R
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 49
  • بازدیدها 1,734
  • کاربران تگ شده هیچ

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #41
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت
چه بود غیر خزان ها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ! ای که ماندگار تویی
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #42
نه باهوشم ،
نه بیهوشم ،
نه گریانم نه خاموشم
همین دانم که می سوزم ،
همین دانم که می جوشم
پریشانم ، پریشانم ،
چه می گویم؟
نمی دانم
ز سودای تو حیرانم ،
چرا کردی فراموشم؟
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #43
رفتم اما دل من مانده بر دوست هنوز
میبرم جسمی و دل در گرو اوست هنوز
بگذارید به آغوش غم خویش روم
بهتر از غم به جهان نیست مرا دوست هنوز
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #44
مرا هزار امید است و هر هزار تویی!
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت
چه بود غیر خزان ها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان ای که ماندگار تویی
شهاب زودگذر لحظه‌های بوالهوسی است
ستاره‌ای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون من‌اند
چه باک زان همه دشمن چو دوست دار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندی‌ است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #45
بگذار که درحسرت دیدار بمیرم
در حسرت دیدار تو بگذار بمیرم
دشوار بود مردن و روی تو ندیدن
بگذار به دلخواه تو دشوار بمیرم
بگذار که چون ناله ی مرغان شباهنگ
در وحشت و اندوه شب تار بمیرم
بگذارکه چون شمع کنم پیکر خود آب
در بستر اشک افتم و ناچار بمیرم
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #46
شوریده ی آزرده دل بی سر و پا من
در شهر شما عاشق انگشت نما من
دیوانه تر از مردم دیوانه اگر هست
جانا، به خدا من… به خدا من… به خدا من
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #47
چرا رفتی، چرا؟ من بی قرارم
به سر، سودای آغوش تو دارم
نگفتی ماهتاب امشب چه زیباست؟
ندیدی جانم از غم ناشکیباست؟
نه هنگام گل و فصل بهارست؟
نه عاشق در بهاران بی قرارست؟
نگفتم با لبان بسته ی خویش
به تو راز درون خسته ی خویش؟
خروش از چشم من نشنید گوشت؟
نیاورد از خروشم در خروشت؟
اگر جانت ز جانم آگهی داشت
چرا بی تابیم را سهل انگاشت؟
کنار خانه ی ما کوهسارست
ز دیدار رقیبان برکنارست
چو شمع مهر خاموشی گزیند
شب اندر وی به آرامی نشیند
ز ماه و پرتو سیمینه ی او
حریری اوفتد بر سینه ی او
نسیمش مستی انگیزست و خوشبوست
پر از عطر شقایق های خودروست
بیا با هم شبی آنجا سرآریم
دمار از جان دوری ها برآریم
خیالت گرچه عمری یار من بود
امیدت گرچه در پندار من بود
بیا امشب شرابی دیگرم ده
ز مینای حقیقت...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #48
دارا جهان ندارد، سارا زبان ندارد
بابا ستاره‌ای در هفت آسمان ندارد
کارون ز چشمه خشکید البرز لب فرو بست
حتی دل دماوند، آتش فشان ندارد
دیو سیاه دربند آسان رهید و بگریخت
رستم در این هیاهو گرز گران ندارد
روز وداع خورشید، زاینده‌رود خشکید
زیرا دل سپاهان، نقش جهان ندارد
بر نام پارس دریا نامی دگر نهادند
گویی که آرش ما تیر و کمان ندارد
دریای مازنی‌ها بر کام دیگران شد
نادر ز خاک برخیز میهن جوان ندارد
دارا! کجای کاری دزدان سرزمینت
بر بیستون نویسند دارا جهان ندارد
آییم به دادخواهی فریادمان بلند است
اما چه سود، اینجا نوشیروان ندارد
سرخ و سپید و سبز است این بیرق کیانی
اما صد آه و افسوس شیر ژیان ندارد
کو آن حکیم توسی شهنامه‌ای سراید
شاید که شاعر ما دیگر بیان ندارد
هرگز نخواب کوروش ای...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #49
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
شروع شادی و پایان انتظار تویی
بهارها که ز عمرم گذشت و بی تو گذشت
چه بود غیر خزان‌ها اگر بهار تویی
دلم ز هرچه به غیر از تو بود خالی ماند
در این سرا تو بمان! ای که ماندگار تویی
شهاب زود گذر لحظه های بوالهوسی است
ستاره ای که بخندد به شام تار تویی
جهانیان همه گر تشنگان خون منند
چه باک زان همه دشمن، چو دوستدار تویی
دلم صراحی لبریز آرزومندی است
مرا هزار امید است و هر هزار تویی
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

Negar:)

کاربر فعال
سطح
4
 
ارسالی‌ها
762
پسندها
3,453
امتیازها
20,173
مدال‌ها
3
  • #50
ای آن که گاه گاه ز من یاد می‌کنی
پیوسته شادزی که دلی شاد می‌کنی
گفتی: «برو!» ولیک نگفتی کجا رود
این مرغ پر شکسته که آزاد می‌کنی
پنهان مساز راز غم خویش در سکوت
باری، در آن نگاه، چو فریاد می‌کنی
ای سیل اشک من! ز چه بنیاد می‌کنی؟
ای درد عشق او! ز چه بیداد می‌کنی؟
نازک‌تر از خیال منی، ای نگاه! لیک
با سینه کار دشنه پولاد می‌کنی
نقشت ز لوح خاطر سیمین نمی‌رود
ای آن که گاه گاه ز من یاد می‌کنی
 
امضا : Negar:)
  • Like
واکنش‌ها[ی پسندها] NASTrr

کاربران بازدید کننده از موضوع (تعداد: 0)

کاربران در حال مشاهده موضوع (تعداد: 0, کاربر: 0, مهمان: 0)

عقب
بالا