- ارسالیها
- 11,235
- پسندها
- 5,542
- امتیازها
- 60,919
- مدالها
- 23
- نویسنده موضوع
- #1,081
شبانی بیابانی آمد ز راه | نیی دید بر رسته از قعر چاه | |
به رسم شبانان از او پیشه ساخت | نخستش بزد زخم و آنگه نواخت | |
دل خود در اندیشه نگذاشتی | به آن نی دل خویش خوش داشتی | |
برون رفته بد شاه روزی به دشت | در آن دشت بر مرد چوپان گذشت | |
نیی دید کز دور میزد شبان | شد آن مرز شوریده بر مرزبان | |
چنان بود در ناله نی به راز | که دارد سکندر دو گوش دراز | |
در آن داوری ساعتی پی فشرد | برآهنگ سامان او پی نبرد | |
شبان را به خود خواند و پرسید... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.