You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
30,410
-
کاربران تگ شده
هیچ
گر نه تهی باشدی بیشترین جویها | | خواجه چرا میدود تشنه در این کویها |
خم که در او باده نیست هست خم از باد پر | | خم پر از باد کی سرخ کند رویها |
هست تهی خارها نیست در او بوی گل | | کور بجوید ز خار لطف گل و بویها |
با طلب آتشین روی چو آتش ببین | | بر پی دودش برو زود در این سویها |
در حجب مشک موی روی ببین اه چه روی | | آنک خدایش بشست دور ز روشویها |
بر رخ او پرده نیست جز که سر زلف او | | گاه چو چوگان شود گاه شود گویها |
از غلط عاشقان از تبش روی او | | صورت او... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
باز بنفشه رسید جانب سوسن دوتا | | باز گل لعل پوش میبدراند قبا |
بازرسیدند شاد زان سوی عالم چو باد | | م**س.ت و خرامان و خوش سبزقبایان ما |
سرو علمدار رفت سوخت خزان را به تفت | | وز سر که رخ نمود لاله شیرین لقا |
سنبله با یاسمین گفت سلام علیک | | گفت علیک السلام در چمن آی ای فتا |
یافته معروفیی هر طرفی صوفیی | | دست زنان چون چنار رقص کنان چون صبا |
غنچه چو مستوریان کرده رخ خود نهان | | باد کشد چادرش کای سره رو برگشا |
یار در این کوی ما آب در این جوی ما | | زینت نیلوفری... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اسیر شیشه کن آن جنیان دانا را | | بریز خون دل آن خونیان صهبا را |
ربودهاند کلاه هزار خسرو را | | قبای لعل ببخشیده چهره ما را |
به گاه جلوه چو طاووس عقلها برده | | گشاده چون دل عشاق پر رعنا را |
ز عکسشان فلک سبز رنگ لعل شود | | قیاس کن که چگونه کنند دلها را |
درآورند به رقص و طرب به یک جرعه | | هزار پیر ضعیف بمانده برجا را |
چه جای پیر که آب حیات خلاقند | | که جان دهند به یک غمزه جمله اشیاء را |
شکرفروش چنین چست هیچ کس دیدهست | | سخن شناس کند طوطی شکرخا را |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اگر تو عاشق عشقی و عشق را جویا | | بگیر خنجر تیز و ببر گلوی حیا |
بدتنک سد عظیم است در روش ناموس | | حدیث بیغرض است این قبول کن به صفا |
هزار گونه جنون از چه کرد آن مجنون | | هزار شید برآورد آن گزین شیدا |
گهی قباش درید و گهی به کوه دوید | | گهی ز زهر چشید و گهی گزید فنا |
چو عنکبوت چنان صیدهای زفت گرفت | | ببین چه صید کند دام ربی الاعلی |
چو عشق چهره لیلی بدان همه ارزید | | چگونه باشد اسری به عبده لیلا |
ندیدهای تو دواوین ویسه و رامین | | نخواندهای تو حکایات وامق و... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
درخت اگر متحرک بدی ز جای به جا | | نه رنج اره کشیدی نه زخمهای جفا |
نه آفتاب و نه مهتاب نور بخشیدی | | اگر مقیم بدندی چو صخره صما |
فرات و دجله و جیحون چه تلخ بودندی | | اگر مقیم بدندی به جای چون دریا |
هوا چو حاقن گردد به چاه زهر شود | | ببین ببین چه زیان کرد از درنگ هوا |
چو آب بحر سفر کرد بر هوا در ابر | | خلاص یافت ز تلخی و گشت چون حلوا |
ز جنبش لهب و شعله چون بماند آتش | | نهاد روی به خاکستری و مرگ و فنا |
نگر به یوسف کنعان که از کنار پدر | | سفر فتادش تا مصر و... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
من از کجا غم و شادی این جهان ز کجا | | من از کجا غم باران و ناودان ز کجا |
چرا به عالم اصلی خویش وانروم | | دل از کجا و تماشای خاکدان ز کجا |
چو خر ندارم و خربنده نیستم ای جان | | من از کجا غم پالان و کودبان ز کجا |
هزارساله گذشتی ز عقل و وهم و گمان | | تو از کجا و فشارات بدگمان ز کجا |
تو مرغ چارپری تا بر آسمان پری | | تو از کجا و ره بام و نردبان ز کجا |
کسی تو را و تو کس را به بز نمیگیری | | تو از کجا و هیاهای هر شبان ز کجا |
هزار نعره ز بالای آسمان آمد | | تو تن... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
روم به حجره خیاط عاشقان فردا | | من درازقبا با هزار گز سودا |
ببردت ز یزید و بدوزدت بر زید | | بدین یکی کندت جفت و زان دگر عذرا |
بدان یکیت بدوزد که دل نهی همه عمر | | زهی بریشم و بخیه زهی ید بیضا |
چو دل تمام نهادی ز هجر بشکافد | | به زخم نادره مقراض اهبطوا منها |
ز جمع کردن و تفریق او شدم حیران | | به ثبت و محو چو تلوین خاطر شیدا |
دلست تخته پرخاک او مهندس دل | | زهی رسوم و رقوم و حقایق و اسما |
تو را چو در دگری ضرب کرد همچو عدد | | ز ضرب خود چه نتیجه همیکند... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چه نیکبخت کسی که خدای خواند تو را | | درآ درآ به سعادت درت گشاد خدا |
که برگشاید درها مفتح الابواب | | که نزل و منزل بخشید نحن نزلنا |
که دانه را بشکافد ندا کند به درخت | | که سر برآر به بالا و می فشان خرما |
که دردمید در آن نی که بود زیر زمین | | که گشت مادر شیرین و خسرو حلوا |
کی کرد در کف کان خاک را زر و نقره | | کی کرد در صدفی آب را جواهرها |
ز جان و تن برهیدی به جذبه جانان | | ز قاب و قوس گذشتی به جذب او ادنی |
هم آفتاب شده مطربت که خیز سجود | | به سوی قامت سروی ز... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ز بهر غیرت آموخت آدم اسما را | | ببافت جامع کل پردههای اجزا را |
برای غیر بود غیرت و چو غیر نبود | | چرا نمود دو تا آن یگانه یکتا را |
دهان پر است جهان خموش را از راز | | چه مانعست فصیحان حرف پیما را |
به بوسههای پیاپی ره دهان بستند | | شکرلبان حقایق دهان گویا را |
گهی ز بوسه یار و گهی ز جام عقار | | مجال نیست سخن را نه رمز و ایما را |
به زخم بوسه سخن را چه خوش همیشکنند | | به فتنه بسته ره فتنه را و غوغا را |
چو فتنه م**س.ت شود ناگهان برآشوبند | | چه چیز بند کند م**س.ت... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
چو اندرآید یارم چه خوش بود به خدا | | چو گیرد او به کنارم چه خوش بود به خدا |
چو شیر پنجه نهد بر شکسته آهوی خویش | | که ای عزیز شکارم چه خوش بود به خدا |
گریزپای رهش را کشان کشان ببرند | | بر آسمان چهارم چه خوش بود به خدا |
بدان دو نرگس مستش عظیم مخمورم | | چو بشکنند خمارم چه خوش بود به خدا |
چو جان زار بلادیده با خدا گوید | | که جز تو هیچ ندارم چه خوش بود به خدا |
جوابش آید از آن سو که من تو را پس از این | | به هیچ کس نگذارم چه خوش بود به خدا |
شب وصال بیاید شبم چو روز... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.