You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
30,432
-
کاربران تگ شده
هیچ
از سایهی عاشقان اگر دور شوی | | بر تو زند آفتاب و رنجور شوی |
پیش و پس عاشقان چو سایه میدر | | تا چون مه و آفتاب پرنور شوی |
□
از شادی تو پر است شهر و وادی | | از روی زمین و آسمان را شادی |
کس را گلهای نیست ز تو جز غم را | | کز غم همه را بدادهای آزادی |
□
از عشق ازل ترانهگویان گشتی | | وز حیرت عشق گول و نادان گشتی |
از بسکه به مردی ز غمش جان بردی | | وز بسکه بگفتی غم آن آن گشتی |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
لطفی که مرا شبانه اندوختهای | | امروز چو زلف خود پس انداختهای |
چشم توز می م**س.ت و من از چشم تو م**س.ت | | زان م**س.ت بدین م**س.ت نپرداختهای |
□
با من ترش است روی یار قدری | | شیرینتر از این ترش ندیدم شکری |
بیزار شود شکر ز شیرینی خویش | | گر زان شکر ترش بیابد خبری |
□
با نااهلان اگر چو جانی باشی | | ما را چه زیان تو در زیانی باشی |
گیرم که تو معشوق جهانی باشی | | آری باشی، ولی زمانی باشی |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گر آنکه امین و محرم این رازی | | در بازی بیدلان مکن طنازی |
بازیست ولیک آتش راستیش | | بس عاشق را که کشت بازی بازی |
□
گر بگریزی چو آهوان بگریزی | | ور بستیزی چون آهنان بستیزی |
زان شاخ گلی که ما درآویختهایم | | ای مرغک زیرک به دو پا آویزی |
□
گر تو نکنی سلام ما را در پی | | چون جمله نشاطی و سلامی چون می |
چوپان جهانی و امان جانها | | دفع گرگی گر نکنی هی هی هی |
□
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گر عاشق زار روی تو نیستمی | | چندان به در سرای تو نه ایستمی |
گفتی که مایست بردرم خیز برو | | ای دوست اگر نه ایستمی نیستمی |
□
گر عقل به کوی دوست رهبر نبدی | | روی عاشق چنین مزعفر نبدی |
گر آنکه صدف را غم گوهر نبدی | | بگشاده لب و عاشق و مضطر نبدی |
□
گر قدر کمال خویش بشناختمی | | دامان خود از خاک بپرداختمی |
خالی و سبک بر آسمان تاختمی | | سر بر فلک نهم برافراختمی |
□
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گر یک نفسی واقف اسرار شوی | | جانبازی را به جان خریدار شوی |
تا منست خود تو تا ابد تیرهستی | | چون م**س.ت از او شوی تو هشیار شوی |
□
گر یک ورق از کتاب ما برخوانی | | حیران ابد شوی زهی حیرانی |
گر یک نفسی به درس دل بنشینی | | استادان را به درس خود بنشانی |
□
گفتم به طبیب داروئی فرمائی | | نبضم بگرفت از سر دانائی |
گفتا که چه درد میکند بنمائی | | بردم دستش سوی دل سودائی |
□...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گوهر چه بود به بحر او جز سنگی | | گردون چه بود بر در او سرهنگی |
از دولت دوست هیچ چیزم کم نیست | | جز صبر که از صبر ندارم رنگی |
□
گوئی که مگر به باغ رز رشتهامی | | یا بر رخ خویش زعفران کشتهامی |
آن وعده که کردهای رها مینکند | | ور نی خود را به رایگان کشتهامی |
□
کی پست شود آنکه بلندش تو کنی | | شادان بود آنجا که نژندش تو کنی |
گردون سرافراشته صد بوسه زند | | هر روز بر آن پای که بندش تو کنی |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مائیم و هوای روی شاهنشاهی | | در آب حیات عشق او چون ماهی |
بیگاه شده است روز ما را صبح است | | فریاد از این ولولهی بیگاهی |
□
مردی که فلک رخنه کند از دردی | | مردی که خداش کاشکی ناوردی |
غبن است و هزار غبن کاین خلق لقب | | آن را مردی نهند و این را مردی |
□
مرغان ز قفص قفص ز مرغان خالی | | تو مرغ کجائی که چنین خوشحالی |
از نالهی تو بوی بقا میآید | | مینال بر این پرده که خوش مینالی |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
من خشک لب ار با تو دم تر زدمی | | در عشق تو عالمی به هم برزدمی |
یک بوسه اگر لبم توانستی داد | | بر پای تو دستک ز بر سر زدمی |
□
من دوش به خواب در بدیدم قمری | | دریا صفتی عجایبی سیمبری |
امروز بگرد هر دری میگردم | | کز یارک دوشینه چه دارد خبری |
□
من دوش به کاسهی رباب سحری | | مینالیدم ترانهی کاسهگری |
با کاسهی می درآمد آن رشک پری | | گفتا که اگر کاسه زنی کوزه خوری |
□...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
نقاش رخت اگر نه یزدان بودی | | استاد تو در نقش تو حیران بودی |
داغ مهرت اگر نه در جان بودی | | در عشق تو جان بدادن آسان بودی |
□
نومید نیم گرچه ز من ببریدی | | یا بر سر من یار دگر بگزیدی |
تا جان دارم غم تو خواهم خوردن | | بسیار امیدهاست در نومیدی |
□
نی گفت که پای من به گل بود بسی | | ناگاه بریدند سرم در هوسی |
نه زخم گران بخوردم از دست خسی | | معذورم دار اگر بنالم نفسی |
□...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
قسمت هفدهم
یک بوسه ز تو خواستم و شش دادی | | شاگرد که بودی که چنین استادی |
خوبی و کرم را چو نکو بنیادی | | ای دنیا را ز تو هزار آزادی |
□
یکدم غم جان دار غم نان تا کی | | وز پرورش این تن نادان تا کی |
اندر ره طبل اشکم و نای و گلو | | این رنج ز نخ به ضرب دندان تا کی |
□
یک شفتالو از آن لب عنابی | | پر کرد جهان ز بوی سیب و آبی |
هم پردهی شب درید و هم پردهی روز | | از عشق رخ خویش زهی... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.