You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,361
-
کاربران تگ شده
هیچ
بوتراب آن گهر بحر شرف | | کبرو یافت از او خاک نسف |
با خود آن دم که جهادیش نماند | | مرکب جهد سوی اعدا راند |
چون شد از هر دو طرف صفها راست | | بانگ جنگآوری از صفها خاست، |
آمد از بارگی خویش به زیر | | با دلی همچو دل شیر، دلیر |
زیر پهلو ز ردا فرش انداخت | | تیغ همخوابه، سپر بالین ساخت |
شد میان دو صف آنگونه به خواب | | که شنیدند نفیرش اصحاب |
مدت خواب چو گشتاش سپری | | از سپر جست سرش دورتری |
پشتی لشکر بیداران شد | | رخنهبند صف... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای دلت شاه سراپردهی عشق | | جان تو زخم بلاخوردهی عشق |
عشق پروانهی شمع ازل است | | داغ پروانگیاش لم یزل است |
بیقراری سپهر از عشق است | | گرم رفتاری مهر از عشق است |
خاک یک جرعه از آن جام گرفت | | که درین دایره آرام گرفت |
دل بیعشق، تن بیجان است | | جان از او زندهی جاویدان است |
گوهر زندگی از عشق طلب! | | گنج پایندگی از عشق طلب! |
عشق هر جا بود اکسیر گرست | | مس ز خاصیت اکسیر، زرست |
عشق نه کار جهان ساختن است | | بلکه نقد دو جهان... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
والی مصر ولایت، ذوالنون | | آن به اسرار حقیقت مشحون |
گفت در مکه مجاور بودم | | در حرم حاضر و ناظر بودم |
ناگه آشفته جوانی دیدم | | نه جوان، سوخته جانی دیدم |
لاغر و زرد شده همچو هلال | | کردم از وی ز سر مهر سال |
که: «مگر عاشقی؟ ای شیفته مرد! | | که بدین گونه شدی لاغر و زرد؟» |
گفت: «آری به سرم شور کسیست | | کهش چو من عاشق رنجور بسیست» |
گفتمش: «یار به تو نزدیک است | | یا چو شب روزت از او تاریک است؟ |
گفت: «در خانهی اویام همه عمر | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
خارکش پیری با دلق درشت | | پشتهای خار همی برد به پشت |
لنگلنگان قدمی برمیداشت | | هر قدم دانهی شکری میکاشت |
کای فرازندهی این چرخ بلند! | | وی نوازندهی دلهای نژند! |
کنم از جیب نظر تا دامن | | چه عزیزی که نکردی با من |
در دولت به رخم بگشادی | | تاج عزت به سرم بنهادی |
حد من نیست ثنایت گفتن | | گوهر شکر عطایت سفتن |
نوجوانی به جوانی مغرور | | رخش پندار همیراند ز دور |
آمد آن شکرگزاریش به گوش | | گفت کای پیر خرف گشته، خموش! |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای که از طبع فرومایهی خویش | | میزنی گام پی وایهی خویش! |
خاطر از وایهی خود خالی کن! | | زین هنر پایهی خود عالی کن! |
بهر خود، گرمی جز سردی نیست | | سردی آیین جوانمردی نیست |
چند روزی ز قویدینان باش! | | در پی حاجت مسکینان باش! |
شمع شو! شمع، که خود را سوزی | | تا به آن بزم کسان افروزی |
با بد و نیک و نکوکاری ورز! | | شیوهی یاری و غمخواری ورز! |
ابر شو! تا که چو باران ریزی، | | بر گل و خس همه یکسان ریزی |
چشم بر لغزش یاران مفکن! | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای گرو کرده زبان را به دروغ! | | برده بهتان ز کلام تو فروغ! |
این نه شایستهی هر دیدهورست، | | که زبانت دگر و دل دگرست |
از ره صدق و صفا دوری چند؟ | | دل قیری، رخ کافوری چند؟ |
روی در قاعدهی احسان کن! | | ظاهر و باطن خود یکسان کن! |
یکدل و یک جهت و یکرو باش! | | وز دورویان جهان، یک سو باش! |
از کجی خیزد هر جا خللیست | | «راستی، رستی! نیکو مثلیست |
راست جو، راست نگر، راست گزین! | | راست گو، راست شنو، راست نشین! |
تیر اگر راست رود بر هدف... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
آن عرابی به شتر قانع و شیر | | در یکی بادیه شد مرحلهگیر |
ناگهان جمعی از ارباب قبول | | شب در آن مرحله کردند نزول |
خاست مردانه به مهمانیشان | | شتری برد به قربانیشان |
روز دیگر ره پیشینه سپرد | | بهر ایشان شتری دیگر برد |
عذر گفتند که: «باقیست هنوز، | | چیزی از دادهی دوشین امروز» |
گفت: «حاشا که ز پس ماندهی دوش | | دیگ جود آیدم امروز به جوش» |
روز دیگر به کرمورزی، پشت | | کرد محکم، شتری دیگر کشت |
بعد از آن بر شتری راکب شد | | بهر... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
این محیط کرمات عرش صدف! | | عرشیان در طلبات باد به کف! |
ما که لب تشنهی احسان توایم | | کشتی افتاده به توفان توایم |
نظر لطف بدین کشتی دار! | | به سلامت برسانش به کنار! |
خیمهی ما به سوی ساحل زن! | | صدف هستی ما را بشکن! |
پردهی ظلمت ما را بگشای! | | صفوت گوهر ما را بنمای! |
جامی از هستی خود گشته ملول | | دارد از فضل تو امید قبول |
بر سر خوان عطایش بنشان! | | دامن از گرد خطایش بفشان! |
بنگر اندوه وی و، شادش کن! | | بندهای پیر شد،... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
ای درین خوابگه بیخبران! | | بیخبر خفته چو کوران و کران! |
سر برآور! که درین پردهسرای | | میرسد بانگ سرود از همه جای |
بلبل از منبر گل نغمهنواز | | قمری از سرو سهی زمزمهساز |
فاخته چنبر دف کرده ز طوق | | از نوا گشته جلاجل زن شوق |
لحن قوال شده صومعهگیر | | نه مرید از دم او جسته نه پیر |
مطرب از مصطبهی دردکشان | | داده از منزل مقصود نشان |
بادنی بر دل مستان صبوح | | فتح کرده همه ابواب فتوح |
عود خاموش ز یک مالش گوش | | کودک آساست،... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
جامی این پردهسرایی تا چند؟ | | چون جرس ه*رزدرایی تا چند؟ |
چند بیهوده کنی خوشنفسی؟ | | هیچ نگرفت دلت چون جرسی؟ |
ساز بشکست، چه افغان است این؟ | | تار بگسست، چه دستان است این؟ |
نامهی عمر به توقیع رسید | | نظم احوال به تقطیع رسید |
تنگ شد قافیهی عمر شریف | | دم به دم میشودش مرگ ردیف |
سر به جیب و همه شب قافیهجوی | | تنت از معنی باریک چو موی |
گر شوی سوی مقاصد قاصد | | باشی آن را به قصاید صاید |
مدح ارباب مناصب گویی | | فتح ابواب... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.