You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,356
-
کاربران تگ شده
هیچ
ز خاک کوی تو هر خار سوسنی است مرا | | به زیر زلف تو هر موی مسکنی است مرا |
برای آنکه ز غیر تو چشم بردوزم | | به جای هر مژه بر چشم سوزنی است مرا |
ز بسکه بر سر کوی تو اشک ریختهام | | ز لعل در بر هر سنگ دامنی است مرا |
فلک موافقت من کبود درپوشید | | چو دید کز تو بهر لحظه شیونی است مرا |
از آن زمان که ز تو لاف دوستی زدهام | | بهر کجا که رفیقی است دشمنی است مرا |
هر آنکه آب من از دیده زیر کاه تو دید | | یقین شناخت که بر باد خرمنی است مرا |
به دام عشق تو درماندهام چو... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
به زبان چرب جانا بنواز جان ما را | | به سلام خشک خوش کن دل ناتوان ما را |
ز میان برآر دستی مگر از میانجی تو | | به کران برد زمانه غم بیکران ما را |
به دو چشم آهوی تو که به دولت تو گردون | | همه عبده نویسد سگ پاسبان ما را |
ز پی عماری تو چه روان کنیم مرکب | | چو رکیب تو روان شد چه محل روان ما را |
به سرا و مجلس خود مطلب نشانی ما | | چو تو بر نشان کاری چه کنی نشان ما را |
گلهی فراق گفتم که نه نیک رفت با | | به کرشمه مهر برنه پس از این زبان ما را |
به تو درگریخت خاقانی و جان فشاند بر... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بر سر کرشمه از دل خبری فرست ما را | | به بهای جان از آن لب شکری فرست ما را |
به غلامی تو ما را به جهان خبر برآمد | | گرهی ز زلف کم کن، کمری فرست ما را |
به بهانهی حدیثی بگشای لعل نوشین | | به خراج هر دو عالم، گهری فرست ما را |
به دو چشم تو که از جان اثری نماند با ما | | ز نسیم جانفزایت، اثری فرست ما را |
ز پی مصاف هجران که کمان کشید بر ما | | ز وصال مردمی کن، حشری فرست ما را |
مگذار کز جفایت دل گرم ما بسوزد | | ز وفا مفرحی کن، قدری فرست ما را |
به تو درگریخت خاقانی و دل فشاند بر... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گرنه عشق او قضای آسمانستی مرا | | از بلای عشق او روزی امانستی مرا |
گر مرا روزی ز وصلش بر زمین پای آمدی | | کی همه شب دست از او بر آسمانستی مرا |
گرنه زلف پرده سوز او گشادی راز من | | زیر این پرده که هستم کس چه دانستی مرا |
بر یقینم کز فراق او به جان ایمن نیم | | وین نبودی گر به وصل او گمانستی مرا |
آفت جان است و آنگه در میان جان مقیم | | گرنه در جان اوستی کی باک جانستی مرا |
مرقد خاقانی از فرقد نهادی بخت من | | گر به کوی او محل پاسبانستی مرا |
ای پار دوست بوده و امسال آشنا | | وی از سزا بریده و بگزیده ناسزا |
ای سفته در وصل تو الماس ناکسان | | تا کی کنی قبول، خسان را چو کهربا |
چند آوری چو شمس فلک هر شبانگهی | | سر بر زمین خدمت یاران بیوفا |
آن را که خصم ماست شدی یار و همنفس | | با آنکه کم ز ماست شدی یار و آشنا |
الحق سزا گزیدی و حقا که در خور است | | پیش مسیح مائده و پیش خر گیا |
بودیم گوهری به تو افتاده رایگان | | نشناختی تو قیمت ما از سر جفا |
بیدیده کی شناسد خورشید را هنر | | یا کوزه گر چه داند یاقوت را... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
اری فیالنوم ما طالت نواها | | زمانا طاب عیشی فی هواها |
به جامی کز می وصلش چشیدم | | همی دارد خمارم در بلاها |
عرانی السحر ویحک ما عرانی | | رعاها الصبر ویلی ما رعاها |
به بوسه مهر نوش او شکستم | | شکست اندر دلم نیش جفاها |
بدت من حبها فی القلب نار | | کان صلی جهتم من لظاها |
خطا کردم که دادم دل به دستش | | پشیمان باد عقلم زین خطاها |
درد زده است جان من میوهی جان من کجا | | درد مرا نشانه کرد درد نشان من کجا |
دوش ز چشم مردمان اشک به وام خواستم | | این همه اشک عاریه است اشک روان من کجا |
او ز من خراب دل کرد چو گنج پی نهان | | من که خرابه اندرم گنج نهان من کجا |
یار ز من گسست و من بهر موافقت کنون | | بند روان گسستهام انس روان من کجا |
گه گهی آن شکرفشان سرکه فشان ز لب شدی | | گرم جگر شدم ز تب سرکهفشان من کجا |
روز به روز بر فلک بخشش عافیت بود | | آن همه را رسیده بخش ای فلک آن من کجا |
نالهی خاقانی اگر دادستان شد... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
سر به عدم درنه و یاران طلب | | بوی وفا خواهی ازیشان طلب |
بر سر عالم شو و هم جنس جوی | | در تک دریا رو و مرجان طلب |
مرکز خاکی نبود جای تو | | مرتبهی گنبد گردان طلب |
مائدهی جان چو نهی در میان | | جان به میانجی نه و مهمان طلب |
روی زمین خیل شیاطین گرفت | | شمع برافروز و سلیمان طلب |
ای دل خاقانی مجروح خیز | | اهل به دست آور و درمان طلب |
زهر سفر نوش کن اول چو خضر | | پس برو و چشمهی حیوان طلب |
خطهی شروان نشود خیروان | | خیر برون از... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
گر مدعی نهای غم جانان به جان طلب | | جان چون به شهر عشق رسد نورهان طلب |
خون خرد بریز و دیت بر عدم نویس | | برگ هوا بساز و نثار از روان طلب |
دی یاسجی ز ترکش جانانت گم شده است | | دل و اشکاف و یاسح او در میان طلب |
گر نیست گشتی از خود و با تو توئی نماند | | از نیستی در آینهی دل نشان طلب |
تا از طلب به یافت رسی سالهاست راه | | بس کن حدیث یافت طلب را به جان طلب |
خاقانیا پیاده شو از جان که دل توراست | | بر دل سوار گرد و فلک در عنان طلب |
اقطاع این سوار ورای خرد شناس | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
م**س.ت تمام آمده است بر در من نیم شب | | آن بت خورشید روی و آن مه یاقوت لب |
کوفت به آواز نرم حلقهی در کای غلام | | گفتم کاین وقت کیست بر در ما ای عجب |
گفت منم آشنا گرچه نخواهی صداع | | گفت منم میهمان گرچه نکردی طلب |
او چو در آمد ز در بانگ برآمد ز من | | کانیت شکاری شگرف وینت شبی بوالعجب |
کردم برجان رقم شکر شب و مدح می | | کامدن دوست را بود ز هر دو سبب |
گرنه شبستی رخش کی شودی بینقاب | | ورنه میستی سرش کی شودی پر شغب |
گفتم اگرچه مرا توبه درست است لیک | | درشکنم طرف... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.