- ارسالیها
- 11,235
- پسندها
- 5,542
- امتیازها
- 60,919
- مدالها
- 23
بسا که م**س.ت درین خانه بودم وشادان | چنان که جاه من افزون بد از امیر و ملوک | |
کنون همانم و خانه همان و شهر همان | مرا نگویی کز چه شدست شادی سوک؟ |
زان می، که گر سرشکی ازان درچکد به نیل | صدسال م**س.ت باشد از بوی او نهنگ | |
آهو به دشت اگر بخورد قطرهای ازو | غرنده شیر گردد و نندیشد از پلنگ |
می لعل پیش آر و پیش من آی | به یکدست جام و به یکدست چنگ | |
از آن می مرا ده، که از عکس او | چو یاقوت گردد به فرسنگ... |
اگر امیر جهاندار داد من ندهد | چهار ساله نوید مرا که هست خرام؟ | |
همه نیوشهی خواجه به نیکویی و به صلح | همه نیوشهی نادان به جنگ و کار نغام |
چون کسی کردمت بدستک خویش | گنه خویش بر تو افگندم | |
خانه از روی تو تهی کردم | دیده از خون دل بیاگندم | |
عجب آید مرا ز کردهی خویش | کز در گریهام، همی خندم | |
چو در پاش گردد به معنی زبانم | رسد مرحبا از زمین و زمانم | |
به صورت و نوا و بصیت معانی | طرب بخش روحم، فرحزای... |
بیا، دل و جان را به خداوند سپاریم | اندوه درم و غم دینار نداریم | |
جان را ز پی دین و دیانت بفروشیم | وین عمر فنا را بره غزو گزاریم | |
بد ناخوریم باده، که مستانیم | وز دست نیکوان می بستانیم | |
دیوانگان بی هشمان خوانند | دیوانگان نهایم، که مستانیم |
جمله صید این جهانیم، ای پسر | ما چو صعوه، مرگ برسان زغن | |
هر گلی پژمرده گردد زو، نه دیر | مرگ بفشارد همه در زیر غن |
هست بر خواجه پیخته زفتن | راست چون بر درخت پیچد سن | |
این عجبتر که: می نداند او | شعر از شعر و خنب را از خن | |
مادر می را بکرد باید قربان | بچهی او را گرفت و کرد به زندان | |
بچهی او را ازو گرفت ندانی | تاش نکویی نخست و زو نکشی جان | |
جز که نباشد حلال دور بکردن | بچهی کوچک ز شیر مادر و پستان | |
تا نخورد شیر هفت مه به تمامی | از سر اردی بهشت تا بن آبان | |
آن گه شاید ز روی دین و ره داد | بچه به زندان تنگ و مادر قربان | |
چون بسپاری به حبس بچهی... |