You are using an out of date browser. It may not display this or other websites correctly.
You should upgrade or use an
alternative browser.
شعرکده ** غمکده **
-
نویسنده موضوع
.ARMIN
-
تاریخ شروع
-
پاسخها
3,248
-
بازدیدها
29,196
-
کاربران تگ شده
هیچ
جهانا چنینی تو با بچگان | | که گه مادری و گاه مادندرا |
نه پاذیر باید ترا نه ستون | | نه دیوار خشت و نه زآهن درا |
□
به حق نالم ز هجر دوست زارا | | سحر گاهان چو بر گلبن هزارا |
قضا، گر داد من نستاند از تو | | ز سوز دل بسوزانم قضا را |
چو عارض برفروزی میبسوزد | | چو من پروانه بر گردت هزارا |
نگنجم در لحد، گر زان که لختی | | نشینی بر مزارم سوکوارا |
جهان اینست وچونینست تا بود | | و همچونین بود اینند، یارا |
به... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
حاتم طایی تویی اندر سخا | | رستم دستان تویی اندر نبرد |
نی، که حاتم نیست با جود تو راد | | نی، که رستم نیست در جنگ تو مرد |
□
چون بچهی کبوتر منقار سخت کرد | | هموار کرد پر و بیوگند موی زرد |
کابوک را نخواهد، شاخ آرزو کند | | وز شاخ سوی بام شود بازگرد گرد |
مرد مرادی، نه همانا که مرد | | مرگ چنان خواجه نه کاریست خرد |
جان گرامی به پدر باز داد | | کالبد تیره به مادر سپرد |
آن ملک با ملکی رفت باز | | زنده کنون شد که تو گویی: بمرد |
کاه نبد او، که به بادی پرید | | آب نبد او، که به سرما فسرد |
شانه نبود او، که به مویی شکست | | دانه نبود او، که زمینش فشرد |
گنج زری بود درین خاکدان | | کو دو جهان را به جوی میشمرد |
قالب خاکی سوی خاکی فگند | | جان و خرد سوی سماوات برد |
جان دوم را، که ندانند خلق | | |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
زلف ترا جیم که کرد؟ آن که او | | خال ترا نقطهی آن جیم کرد |
وآن دهن تنگ تو گویی کسی | | دانگکی نار به دو نیم کرد |
فرشته را ز حلاوت دهان پر آب شود | | چو از حرارت میدلبرم لبان لیسد |
روان ز دیدهی افلاکیان شود جیحون | | نصال تیرت اگر قبضهی کمان لیسد |
به خاک خفتهی تیغ تو از حلاوت زخم | | زبان برآورد و زخم را دهان لیسد |
□
ملکا، جشن مهرگان آمد | | جشن شاهان و خسروان آمد |
خز به جای ملحم و خرگاه | | بدل باغ و بوستان آمد |
...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
بود اعور و کوسج و لنگ و پس من | | نشته برو چون کلاغی بر اعور |
□
نگارینا، شنیدستم که: گاه محنت و راحت | | سه پیراهن سلب دوست یوسف را به عمر اندر |
یکی از کید شد پر خون، دوم شد چاک از تهمت | | سوم یعقوب را از بوش روشن گشت چشم تر |
رخم ماند بدان اول، دلم ماند بدان ثانی | | نصیب من شود در وصل آن پیراهن دیگر؟ |
□
بر رخش زلف عاشقست چو من | | لاجرم همچو منش نیست قرار |
من و زلفین او نگونساریم | | او چرا بر گلست و من بر خار؟ |
همچو چشمم توانگرست لبم | | آن به لعل، این به لل شهوار |
تا به خاک اندرت نگرداند | | خاک و ماک از تو بر ندارد کار |
رک، که با اندشار بنمایی | | دل تو خوش کند به خوش گفتار |
باد یک چند بر تو پیماید | | اندر آتش روا شود بازار |
لعل می را ز درج خم پرکش | | در کدو نیمه کن، به پیش من آر |
زن و دخترش گشته مویه کنان | | رخ کرده به... |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
مرا جود او تازه دارد همی | | مگر جودش ابرست و من کشتزار |
مگر یک سو افکن، که خود هم چنین | | بیندیش و دیدهی خرد برگمار |
ابا برق و با جستن صاعقه | | ابا غلغل رعد در کوهسار |
نه ماه سیامی، نه ماه فلک | | که اینت غلامست و آن پیشکار |
نه چون پور میر خراسان، که او | | عطارا نشسته بود کردگار |
□
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت | | هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار |
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست | | به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار |
□
گر شود بحر کف همت تو موج زنان | | ور شود ابر سر رایت تو توفان بار |
بر موالیت بپاشد همه در و گوهر | | بر اعادیت ببارد همه شخکاسه و خار |
□
ای خواجه، این همه که تو خود میدهی شمار | | بادام تر و سیکی و بهمان وباستار |
مارست این جهان و جهان جوی مارگیر | | از مارگیر مار برآرد همی دمار |
□
ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی | | همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار |
امروز به اقبال تو، ای میر خراسان | | هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار |
درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد | | بیمست که: یک بار فرود آید دیوار |
دیوار کهن گشته بپرداز بادیز | | یک روز همه پست شود، رنجش بگذار |
آن خجش ز گردنش در... | | |
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
کاروان شهید رفت از پیش | | و آن ما رفته گیر و میاندیش |
از شمار دو چشم یک تن کم | | وز شمار خرد هزاران بیش |
توشهی جان خویش ازو بربای | | پیش کایدت مرگ پای آگیش |
آن چه با رنج یافتیش و بذل | | تو به آسانی از گزافه مدیش |
خویش بیگانه گردد از پی سود | | خواهی آن روز مزد کمتر دیش |
گرگ را کی رسد صلابت شیر؟ | | باز را کی رسد نهیب شخیش؟ |
□