نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 28,680
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #321
نشود فاش کسی آنچه میان من و توست

تا اشارات نظر نامه رسان من و توست

گوش کن با لب خاموش سخن می گویم

پاسخم گو به نگاهی که زبان من و توست

روزگاری شد و کس مرد ره عشق ندید

حالیا چشم جهانی نگران من و توست

گر چه در خلوت راز دل ما کس نرسید

همه جا زمزمه ی عشق نهان من و توست

گو بهار دل و جان باش و خزان باش، ارنه

ای بسا باغ و بهاران که خزان من و توست

این همه قصه ی فردوس و تمنای بهشت

گفت و گویی و خیالی ز جهان من و توست

نقش ما گو ننگارند به دیباچه ی عقل

هر کجا نامه ی عشق است نشان من و توست

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر

وه ازین آتش روشن که به جان من و توست”
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #322
‌ ‌‍‍
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را..
بفهمد روزگار غمگسار سرد من را..

خدایا عاشقش کن تا بداند عاشقی چیست..
بداند درد جسم و قلب عاشق از رخ کیست..

خدایا عاشقش کن تا زبان من بداند..
بداند تا سخن از نیش زخم خود نراند..

خدایا عاشقش کن تا دلش بی تاب باشد..
دو چشمش تا همیشه پر غم و بیخواب باشد..

خدایا عاشقش کن تا فقط آشفته باشد..
فقط درد دلش را با دو چشمم گفته باشد..

خدایا عاشقش کن نا صبور و اهل باشد..
برای من بدست آوردنش هم سهل باشد..

خدایا عاشقش کن تا بداند چشم به راهی..
بداند، تا بفهمد، تا کشد از سینه آهی..
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #323
‌ ‌‍‍
خدایا عاشقش کن تا بفهمد درد من را..
بفهمد روزگار غمگسار سرد من را..

خدایا عاشقش کن تا بداند عاشقی چیست..
بداند درد جسم و قلب عاشق از رخ کیست..

خدایا عاشقش کن تا زبان من بداند..
بداند تا سخن از نیش زخم خود نراند..

خدایا عاشقش کن تا دلش بی تاب باشد..
دو چشمش تا همیشه پر غم و بیخواب باشد..

خدایا عاشقش کن تا فقط آشفته باشد..
فقط درد دلش را با دو چشمم گفته باشد..

خدایا عاشقش کن نا صبور و اهل باشد..
برای من بدست آوردنش هم سهل باشد..

خدایا عاشقش کن تا بداند چشم به راهی..
بداند، تا بفهمد، تا کشد از سینه آهی..
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #324
بیا در گوش جان نجوا کن ای دوست
بیا پروانه شـــــــــو ، پر وا کن ای دوست

ببیـــــــــن آیـیـــــــنه ام زنگــــــــــــار بستـــــــــه
بیا در سینه ی من ، ها کن ای دوست

ز هجــــــرت عالمــــــــــی در پیـــــچ و تابند
بیا پیچ از دو زلفت ، وا کن ای دوست

خلیــــده خــــــــار چشمــــــــت پای دل را
بیاور چشمه ای ، دریا کن ای دوست

شدم چون مُــــــــرده ای اندر تحــــــــرّک
بیا تا زنده ای ، غوغـــا کن ای دوست

به جادویی که در چشمــــــــــــت نهفتــــه
بیا وِردی بخوان ، احیا کن ای دوست

یدی بیضــــــــــــــا بُــــــــــوَد در دیدگـــــــانــــت
مسیحایی تر از عیسی کن ای دوست

ز عشقت بیقـــــــــــرارم ، خسته از جان
بیا در سینه مهرم جا کن ای دوست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #325
ای چراغ دل تاریکم ! از این خانه مرو !
آشنای تو منم، بر در بیگانه مرو !

شمع من باش و بمان! نور ز تو، اشک ز من
جان فشانه تو منم، در بر پروانه مرو !

سوختی جان مرا، آه مکن ! اشک مریز !
از بر عاشق دلداده، غریبانه مرو !

قصه خواهی شد و از یاد جهان خواهی رفت
قهر بیهوده مکن! در دل افسانه مرو !

در کلبه ی من، مهر تویی! ماه تویی !
ای چراغ شب تاریکم، از این خانه مرو !
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #326
نگار خوب شکّر بار چون است؟
چراغ دیده و دیدار چون است؟
طبیب عاشقان را باز پرسید
که تا آن نرگس بیمار چون است؟
هرکه فرهاد شود در ره عشق
همه کس در نظرش شیرین است
تهمت کفر به عاشق نزنید
عاشقی پاکترین آیین است

******
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #327
امدی گریه کنی شعر بخوانی بروی
نامه ای خیس به دستم برسانی بروی
در سلام تو خداحافظی ات پیدا بود
قصدت این بود از اول که نمانی بروی
خواستی جاذبه ات را به رخ من بکشی
شاخه ی سیب دلم را بتکانی بروی
جای این قهوه فنجان که به آن لب نزدی
تلخ بود این که به جان لب برسانی بروی
بس نبود این همه دیوانه ی ماهت بودم !؟
دلت آمد که مرا سر بدوانی بروی!؟
جرم من هیچ ندانستن از عشق تو بود
خواستی عین قضات همه/دانی بروی
چشم آتش! مژه رگبار! دو ابرو ماشه !
باید این گونه نگاهی بچکانی بروی
باشد این جان من این تو , بکشم راحت باش
ولی ای کاش که این شعر بخوانی بروی
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #328
فکر میکردم در آغوشش بگیرم بهتر است
بعدها دیدم در آغوشش بمیرم بهتر است

گرم آغوشش شدم ،دست و دلش لرزید و گفت:
شاید از دستت دلم را پس بگیرم بهتر است

از قفس، هرکس رهایت می کند، عاشقتر است
این که من با آن که آزادم، اسیرم، بهتر است

عشق من ! این روزهــا آزادگان زندانی اند
زندگی، بی عشق ، زندان است ، گیرم بهتر است !

عشق من ! ای کاش بودی ،عشق من ای کاش بود
زندگی،این طور اگر باشد،بمیـــرم بهتر است… …
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #329
گمشده


بعد از آن دیوانگی ها ای دریغ
باورم ناید که عاشق گشته ام
گوئیا «او» مرده در من کاینچنین
خسته و خاموش و باطل گشته ام


هر دم از آئینه می پرسم ملول
چیستم دیگر، بچشمت چیستم؟
لیک در آئینه می بینم که، وای
سایه ای هم زانچه بودم نیستم


همچو آن رقاصه هندو به ناز
پای می کوبم ولی بر گور خویش
وه که با صد حسرت این ویرانه را
روشنی بخشیده ام از نور خویش


ره نمی جویم بسوی شهر روز
بی گمان در قعر گوری خفته ام
گوهری دارم ولی او را ز بیم
در دل مرداب ها بنهفته ام


می روم … اما نمی پرسم ز خویش
ره کجا … ؟ منزل کجا … ؟ مقصود چیست؟
بوسه می بخشم ولی خود غافلم
کاین دل دیوانه را معبود کیست


«او» چو در من مرد، ناگه هر چه بود
در نگاهم حالتی دیگر گرفت
گوئیا شب با دو دست سرد خویش
روح بی تاب مرا در بر...
لطفا برای مشاهده کامل مطالب در انجمن ثبت نام کنید.
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #330
من نرگس مستانه شدم.... هیچ ندیدی
28


من گیسوی بی شانه شدم.... هیچ ندیدی

آهوی تو با ناز خرامید به صحرا
دنبال تو بی خانه شدم..... هیچ ندیدی

تا زلف گشودی دل ما رفت به تاراج
گیسوی تو را شانه شدم.... هیچ ندیدی

هر بار که جوشید دلم در تب عشقت
چون باده ی میخانه شدم..... هیچ ندیدی

آغوش غزالت به غزل باز شد اما
تا سوی غزلخانه شدم..... هیچ ندیدی

من غرق دو چشمت شده بودم که ببینی
با موج تو دیوانه شدم..... هیچ ندیدی
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا