نویسندگان، مهندسان روح بشریت هستند.

شعرکده ** غمکده **

  • نویسنده موضوع .ARMIN
  • تاریخ شروع
  • پاسخ‌ها 3,248
  • بازدیدها 28,676
  • کاربران تگ شده هیچ

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #301
در نگاه خاموشت راز دل هویدا نیست
از برون این مینا رنگ باده پیدا نیست
باغ زندگانی را تو بهار جاویدی
حیف دیده ی ما رافرصت تماشا نیست
همچو شمع در پایت اشک گرم میریزم
در بساط مسکینان بیشا ز این مهیا نیست
با سکوت و تاریکی الفتی ست اشکم را
چون به دامن شبها این ستاره پیدا نیست
غصه هست و بیماری بی کسی پریشانی
از برای آزارم درد عشق تنها نیست
در سکوت پروانه صد دهان سخن باشد
آشنا کسی چون او با زبان گلها نیست
تا جهان پر آشوب است گوشه ای بدست آور
در کشاکش طوفان جای سیر دریا نیست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #302
به چشمانم قسم خوردی بمانی
قسم خوردی که قدرم رابدانی
نگاهم کن چرا پس درگشودی
مگر معشوقِ جاویدان نبودی
نرو بی تو فقط دردو هراس ﺍست
و چشمانم سراسر التماس است
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #303
بارانی که روزها
بالای شهر ایستاده بود
عاقبت بارید
تو بعدِ سال ها به خانه ام می آمدی…

تکلیفِ رنگ موهات
در چشم هام روشن نبود
تکلیفِ مهربانی ، اندوه ، خشم
و چیزهای دیگری که در کمد آماده کرده بودم
تکلیفِ شمع های روی میز
روشن نبود

من و تو بارها
زمان را
در کافه ها و خیابان ها فراموش کرده بودیم
و حالا زمان داشت
از ما انتقام می گرفت

در زدی
باز کردم
سلام کردی
اما صدا نداشتی
به آغوشم کشیدی
اما
سایه ات را دیدم
که دست هایش توی جیبش بود

به اتاق آمدیم
شمع ها را روشن کردم
ولی
هیچ چیز روشن نشد
نور
تاریکی را
پنهان کرده بود…

بعد
بر مبل نشستی
در مبل فرو رفتی
در مبل لرزیدی
در مبل عرق کردی

پنهانی،بر گوشه ی تقویم نوشتم:
نهنگی که در ساحل تقلا می کند
برای دیدن هیچ کس نیامده است

شاعر : گروس عبدالملکیان
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #304
تکه یخی که عاشق ابر عذاب می‌شود
سر قرار عاشقی همیشه آب می‌شود
به چشم فرش زیر پا، سقف که مبتلا شود
روز وصالشان کسی خانه خراب می‌شود
کنار قله‌های غم نخوان برای سنگ‌ها
کوه که بغض می‌کند سنگ مذاب می‌شود
باغ پر از گلی که شب به آسمان نظر کند
صبح به دیگ می‌رود، غنچه گلاب می‌شود
چه کرده‌ای تو با دلم که از تو پیش دیگران
گلایه هم که می‌کنم شعر حساب می‌شود
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #305
لبت، تنت، سخنت، چهره‌ات تماشایی
آهای دختر رعنا چقدر زیبایی
به زعم من تو میان تمام مردم شهر
سرآمد همه دختران و زن‌هایی
به زیر پیرهن تو بهشت گمشده ایست
حرارت بدنت دوزخی‌ست رویایی
بگو که مادر تو کیست که این چنین زادست
دو چشم شرقی و یک صورت اروپایی
جنوب داغ لبت سرخی غروب خزر شمال
خیس نگاهت خلیج تنهایی
تنت روایتی از برف‌های قطب جنوب
خودت روایتی از یک پری دریایی
پر از حکایت ناگفته‌ای و می‌دانم
که تو نخوانده‌ترین داستان دنیایی
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #306
شمعیم و دلی مشعله‌افروز و دگر هیچ
شب تا به سحر گریهٔ جانسوز و دگر هیچ
افسانه بود معنی دیدار، که دادند
در پرده یکی وعدهٔ مرموز و دگر هیچ
حاجی که خدا را به حرم جست چه باشد
از پارهٔ سنگی شرف اندوز و دگر هیچ
خواهی که شوی باخبر از کشف و کرامات
مردانگی و عشق بیاموز و دگر هیچ
روزی که دلی را به نگاهی بنوازند
از عمر حساب است همان روز و دگر هیچ
زین قوم چه خواهی؟ که بهین پیشه‌ورانش
گهواره‌تراش‌اند و کفن‌دوز و دگر هیچ
زین مدرسه هرگز مطلب علم که اینجاست
لوحی سیه و چند بدآموز و دگر هیچ
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #307
من را نگاه کن که دلم شعله‌ور شود
بگذار در من این هیجان بیشتر شود
قلبم هنوز زیر غزل لرزه‌های توست
بگذار تا بلرزد و زیر و زبر شود
من سعدی‌ام اگر تو گلستان من شوی
من مولوی سماع تو برپا اگر شود
من حافظم اگر تو نگاهم کنی
اگر شیراز چشم‌های تو پر شور و شر شود
«ترسم که اشک در غم ما پرده در شود
وین راز سر به مهر به عالم سمر شود»
آنقدر واضح است غم بی تو بودنم
اصلا بعید نیست که دنیا خبر شود
دیگر سپرده‌ام به تو خود را که زندگی
هرگونه که تو خواستی آن‌گونه سر شود
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #308
عشق یعنی می توان پروانه بود
یک نگاه ساده را دیوانه بود

عشق یعنی یک سبد یاس سپید
نسترن هایی که دستان تو چید

عشق یعنی باور رنگین کمان
پرگرفتن در میان آسمان

عشق یعنی ما شدن یعنی خروج
قله این زندگی یعنی عروج

عشق یعنی عالمی حرف و سکوت
یک دل بشکسته هنگام قنوت

عشق یعنی یک قدم آنسوی من
روحی اندر کالبدهای دو تن

عشق یعنی عهد بستن با خدا
تا نگردیم از کنار هم جدا

عشق یعنی مثل شمعی سوختن
چشم بر پروانه خود دوختن

عشق یعنی سادگی یعنی صفا
مخلص و یک دل شدن یعنی وفا
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #309
یک غزل گفتم هزاران دل شکست

پایه های عشقمان از هم گسست

می شودحتی به کوچه بعدتو

تهمت زندان زدودرغم نشست

اینکه رفتی هیچ اماعکس ماه

پشت ابرتیره هرشب پیله بست
 
امضا : .ARMIN

.ARMIN

مدیر بازنشسته
سطح
19
 
ارسالی‌ها
11,235
پسندها
5,542
امتیازها
60,919
مدال‌ها
23
  • نویسنده موضوع
  • #310
دوست داشتنت را
از ڪجا شروع ڪنم ؟
چشمانت ؟
چشمانت…
آغاز و پایانِ من
در چشمانت خلاصـہ شدہ است.
درآن لـᓗـظـہ ڪـہ پلڪ زنے و
ثانیـہ چیزے نبینے ،
همان لـᓗـظه‌ے تاریڪیـہ زندگے من خواهد بود.
پلڪ هاے رنگارنگ این شهر
بیهودہ بال بال مے زنند ….
این نگاہ ها بـہ گرد
زیباے شرقے من نمے رسد !
مهربانم
پنجرہ نگاهت را سمت
ڪوچـہ هاے غریبم باز ڪن
ببین ڪـہ مملوء
از بر؋ـے است
ڪـہ تا مرز استخوان نام تو را مے بارد
این بار تند
این بار
گلولـہ گلولـہ ……
 
امضا : .ARMIN
عقب
بالا