اي ساقيا مستانه رو آن يار را آواز ده
گر او نمي آيد، بگو، آن دل که بردي باز ده
افتاده ام در کوي تو پيچيده ام بر موي تو
نازيده ام بر روي تو ، آن دل که بردي باز ده
بنگر که مشتاق توام مجنون غمناک توام
گرچه که من خاک توام ، آن دل که بردي باز ده
اي دلبر زيباي من، اي سرو خوش بالاي من
لعل لبت حلواي من، آن دل که بردي باز ده
ما را به غم کردي رها ، شرمي نکردي از خدا
اکنون بيا در کوي ما ، آن دل که بردي باز ده
از عشق تو شاد آمدم از هجر آزاد آمدم
نزد تو بر داد آمدم ،...